چیتگر

چیتگر..........

ایمیل من...

اینم ایمیل منه

تا دوستانی که میل من رو کردند

مطلب بفرستند و جواب بگیرند

 

violet52@chmail.ir

و دیگر...

و...

دیگر...

هیچ ...

کس..

ما..

رو...

یاد نکرد؟!...

خدایا عاقبتمون رو بخیر کن

زمستان...

دلم

 

 تنگ

 

شده

 

...

 

ارامش یعنی؟



هر وقت قهر کردی مطمئن باشی که

 

تا اشتی کنی

 

 هیچکسی جات رو نمیگیره!


صداقت

ادم به  دل خودش

 

نمی تونه دروغ بگه...

و باز هم...

و باز هم دنیا

در حال گذر است

و ما اندر خم

 کوچه اولیم...

مواضب...

 

وقـــــتـے بـراے کــَــــسے همـهـ کـــَس شـــــوے !

او بــعــد از تـــــو بـے کــَـس مـیشــــود . . !


یـآ برای کــَــسی همه کــَس نشــو


یــآ مـواظـب بــے کــَـــسی هـآیـش هـم بــآش . . .

خنده/گریه...

 قدیم قدیما که نه

همین اواخر می گفتند

 به بچه ها آموزش بدیم

با هم بخندیم به هم نخندیم

حالا تازگی ها فراموش کردیم که 

 در مکتب ما گفته اند

 اول برای همسایه ات

و دوستت دعا کن بعد برای خودت

پس با هم برای هم

دعا مکنیم

خدایا همه مریض ها

خصوصا دوست منو

شفا بده

 

 

من.....

من هنوز

زنده ام 

 و منتظر

 

من.....

من هنوز

زنده ام 

 و منتظر

 

من.....

من هنوز

زنده ام 

 و منتظر

 

من.....

من هنوز

زنده ام 

 و منتظر

 

من.....

من هنوز

زنده ام 

 و منتظر

 

من.....

من هنوز

زنده ام 

 و منتظر

 

ای دل .....

ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
 
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺸﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ


ﻭ ﺍﺷﯿﺎﺀ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
 
 ﮐﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭﺑﮕﯿﺮﻧﺪ


ﺩﻟﯿﻞ ﺁﺷﻔﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ :

ﺑﻪ ﺍﺷـــــﯿﺎﺀ ﻋﺸـــــﻖ ﻭﺭﺯﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .....

ﻭ ﺍﻧﺴـــــﺎﻧﻬﺎ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺳﺘـــــﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ .
 
برگرفته از سکوت پونه

دنیای من شده فقط راز دل گفتن با خدا

دنیای من   شده

این روزها

فقط با خدا درد دل کردن

همین منو بسه

چون میدونم فراموشم نکرده

 

خستم

خستم

فقط

همین

ای خدا....

ای خدا   سکوتت برام

صدایی بلند داره

چون میدونم        

  من ناتوانم

سوالات بی جواب...

دوستان شما قضاوت کنید

نمی دونم مرد هستید یا زن؟

  اگه یه مرد گریه کنه !

ناتوانه؟ و نا لایق؟ و ضعیف؟

مردا حق اشک ریختن ندارند؟

...

...

...

 

محبت

دوستان جواب سلام چیه؟

زبون محبت کدومه؟

چرا ما ایرانی ها بلد نیستیم؟

راه و رسم ش رو نمیدونیم؟

البته بلا نسبت شما

اما واقعا دوست یعنی کی؟

تشکر

از تمام دوستان قدیم و جدید

که گاهی سر می زنند

ممنونم

بازم اونا......

در پناه خدا باشید

 

سیاهی لبهایم از سیگار نیست…! سیاه پوش هزار حرفه نگفته است…

بعضی چیزها را ” باید ” بنویسم


نه برای اینکه همه ” بخونن ” و بگن ” عالیه ”

برای اینکه ” خفه نشم ”


همین !!

شانه...

شانه هایت را

 

برای گریه کردن

 

دوست دارم....

شانه...

شانه هایت را

 

برای گریه کردن

 

دوست دارم....

دنیای من...

من همیشه از دنیا گله دارم و خستم...

اما

هیچ وقت نا امید نیستم...

دوستی ماندگار

تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم

و همین ساده ترین قصه یک انسان است.

تو مرا می خوانی...من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

 و تو هم می دانی

تا ابد در دل من خواهی ماند .

یاداوری....

 طنزنامه خلقت!

خدا خر را آفرید و به او گفت:
تو بار خواهی برد،
از زمانی که تابش آفتاب آغاز می شود
تا زمانی که تاریکی شب سر می رسد.
و همواره بر پشت تو باری سنگین خواهد بود.
و تو علف خواهی خورد
و از عقل بی بهره خواهی بود
و پنجاه سال عمر خواهی کرد و تو یک خر خواهی بود.
 
Picture of a Donkey Kicking out one Hind Leg

خر به خداوند پاسخ  داد: خداوندا! من می خواهم خر باشم،
اما پنجاه سال برای خری همچون من عمری طولانی است.
پس کاری کن فقط بیست سال زندگی کنم
و خداوند آرزوی خر را برآورده کرد


خدا سگ را آفرید و به او  گفت:
 تو نگهبان خانه انسان خواهی بود
و بهترین دوست و وفادارترین یار انسان خواهی شد.
تو غذایی را که به تو می دهند خواهی خورد
و سی سال زندگی خواهی کرد.
تو یک سگ خواهی بود.

 
excited alert puppy wagging his tail with a bone in his mouth 

سگ به خداوند پاسخ  داد:
خداوندا! سی سال زندگی عمری طولانی است.
کاری کن من فقط پانزده سال عمر کنم
و خداوند آرزوی سگ را برآورد...

خدا میمون را آفرید و به  او گفت:
و تو از این سو به آن سو و از این شاخه به آن شاخه خواهی پرید
و برای سرگرم کردن دیگران کارهای جالب انجام خواهی داد
و بیست سال عمر خواهی کرد.
و یک میمون خواهی بود.

 
Picture of a Cute Little Monkey with Big <br /> Ears
میمون به خداوند پاسخ  داد:
بیست سال عمری طولانی است،
من می خواهم ده سال عمر کنم.
و خداوند آرزوی میمون را برآورده کرد.


و سرانجام خداوند انسان را آفرید
و  به او گفت: تو انسان هستی.
تنها مخلوق هوشمند روی تمام سطح کره زمین.
تو می توانی از هوش خودت استفاده کنی
و سروری همه موجودات را برعهده بگیری
و بر تمام جهان تسلط داشته باشی.
و تو بیست سال عمر خواهی کرد.

 
goofy looking man with his tongue hanging out wearing a smiley face tie

انسان گفت:سرورم!
گرچه من دوست دارم انسان باشم،
اما بیست سال مدت کمی برای زندگی است.
آن سی سالی که خر نخواست ،
آن پانزده سالی که سگ نخواست
و آن ده سالی که میمون نخواست زندگی کند،
به من بده.


و خداوند آرزوی انسان را برآورده کرد...

و از آن زمان تا کنون انسان فقط بیست سال مثل انسان زندگی می کند !!
 
Picture of  a Father Giving his Son a Horse Ride
و پس از آن، ازدواج می کند و سی سال مثل خر کار می کند مثل خر زندگی می کند ، و مثل خر بار می برد
 
 
frantic dad trying to multi task and work on the computer and iron at the same time with children causing chaos

و پس از اینکه فرزندانش بزرگ شدند، پانزده سال مثل سگ از خانه ای که در آن زندگی می کند، نگهبانی می دهد و هرچه به او بدهند می خورد...!!!

 
Picture of an Angry Old Man Waving his Cane

و وقتی پیر شد، ده سال مثل میمون زندگی می کند؛ از خانه این پسرش به خانه آن دخترش می رود و سعی می کند مثل میمون نوه هایش را سرگرم کند...!!!



امید به آینده در قرآن

بسمه تعالی

مارتین سلیگمن روان‌شناس معروف و استاد دانشگاه پنسیوانیا، اشاره می‌کند که علم روانشناسی در طول قرن بیستم عمدتاً به اختلالات روانی از جمله اضطراب، افسردگی، یأس و ناامیدی توجه کرد و از توجه به عواطف مثبت انسان غافل شد. بنظر او انسان دارای نیمه مثبت و نیم? منفی است و اکنون هنگام آن است که به جنبه‌های مثبت وجود انسان توجه شود و علاوه بر آسیب‌پذیری‌ها به توانمندی‌ها و استعدادهای انسان نیز توجه شود. در محور این نیمه مثبت، امید به آینده قرار دارد.

 

ادامه نوشته

بابک خرمدین.....

زندگینامه بابک خرمدیننویسنده HaMed, در تاریخ تیر ۲۲م, ۱۳۸۹ در دسته تاريخ, زندگينامه بزرگان بابک خرم دین بزرگ مرد اصیل ایرانی ، شیرمردی که ۲۲ سال در برابر تجاوز ننگین اعراب به خاک میهن، مردانه مقاومت و ایستادگی کرد و در نهایت با نیرنگ از پا در آمد.
ادامه نوشته

اجازه...

استفاده از مطالب وب من

برای همه ازاده خوندن

یا کپی و...

خلیج فارس...

کد عبور
ادامه نوشته

اینده من.....

کد عبور
ادامه نوشته

حرف دل....

یا ابا صالح

ز تو که پنهان نیست..سرزمین

 خیالم سالهاست

 یخ بسته است...............

راستی

 

چِقَــدر سَخــــت اسـتـــ

کِـــه بِبینـــــی غَـــریبِـــــه هــ ـآ بِهتَــــر اَز آن یِــک نَفـــَر

اِحســـــآسَـــت رآ مــی فَــهمَند !!!

امان از حرف مردم....

راست ميگنا...

وقتی بچه ایم میگن بچست نمیفهمه


وقتی جوونیم میگن کلش باد داره نمیفهمه


وقتی پیر میشیم میگن پیر شده دیگه نمیفهمه


وقتی میمیریم میان سر قبرمون میگن عجب آدم فهمیده ای بود

کاشکی

کاشکی اونقدر که

د ر مورد خوب وبد بودن دیگران نظر میدیم

 در مورد خودمون هم نظر داشتیم؟!

خاطره

 
 
 
      در شب غرق می شوم
                                      تا شناگر قابل روز شوم !
 
 امشب ، در شب چیزهای متفاوتی دیدم !!!!!
 
فواره  : آب در فراز و فرود ماهیت یکسانی دارد ... مایه حیات ..
گلها : گلهای زیبای روز در نور کمرنگ شب مانند اشباحی هستند که برایم شکلک در می اورند ... مایه خنده
ماه : زیبا و سرفراز در محل خود مهربانانه نگاهم می کند .. مایه آرامش
بلوار خاطرات : جایی که هر صبح آن را طی می کردم ـ تلنگر خاطرات  .. مایه خیال پردازی!!
بیمارستان : پرسنل خسته ی آن عاشق همراه بیمار هستند ( همان کارگر بی جیره و مواجب) ... مایه نا امیدی
رانندگی : خیابان خلوت و نیمه تاریک دعوت به سرعت می کند ... مایه شیطنت
ساندویچی : در حال سرخ کردن همبرگر ها ، چراغها را خاموش می کند ... مایه خجالت
مادر : خستــه ... خستــــه ... خستــــــه  !!!!
 
و ... خیلی چیزهای دیگه که در شب امشب ، دیدم !

اينده من..

كد

عبور

 

ادامه نوشته

جدیدترین پسورد نود 32

 

Username: EAV-30326836
Password: ccka4dvsuv
Expiration: 16/10/2013
 



کدطلایی 100% تست شده .بهترین کد آنتی ویروس نود32


زائر حرم

بعضي ها فكر مي كنند زائر حرم

دختر شمسي خانمه!

نه بابا زائر حرم همونيه كه دنبال حرمه....

واقع بين باشيم قضاوت  يكطرفه نكنيم...

ارزش انسانها( ارزش تخصص و تجربه)

امام علی می فرماید: ارزش هر كس به مقدار دانایی و تخصص اوست. (حكمت 81)


 

 

شهرك الوند همدان

ارامگاه بوعلي روسري سراي تي تي

اي بابا چشم دل بگشا كه جان بيني   ظاهر رو نخواه ببيني دل را ببين

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

خاطره

 
 

 

      در شب غرق می شوم

                                      تا شناگر قابل روز شوم !

 

 امشب ، در شب چیزهای متفاوتی دیدم !!!!!

 

فواره  : آب در فراز و فرود ماهیت یکسانی دارد ... مایه حیات ..

گلها : گلهای زیبای روز در نور کمرنگ شب مانند اشباحی هستند که برایم شکلک در می اورند ... مایه خنده

ماه : زیبا و سرفراز در محل خود مهربانانه نگاهم می کند .. مایه آرامش

بلوار خاطرات : جایی که هر صبح آن را طی می کردم ـ تلنگر خاطرات  .. مایه خیال پردازی!!

بیمارستان : پرسنل خسته ی آن عاشق همراه بیمار هستند ( همان کارگر بی جیره و مواجب) ... مایه نا امیدی

رانندگی : خیابان خلوت و نیمه تاریک دعوت به سرعت می کند ... مایه شیطنت

ساندویچی : در حال سرخ کردن همبرگر ها ، چراغها را خاموش می کند ... مایه خجالت

مادر : خستــه ... خستــــه ... خستــــــه  !!!!

 

و ... خیلی چیزهای دیگه که در شب امشب ، دیدم !

این مطالب رو توی وب یک دوست دیدم و کاملا با اون موافقم

همش میگیم   توی غرب زن یک کالاست

و توی کشورمون   زن......

من با گفته های این دوست موافقم

و اما گفته های این دوست!

خدايا من از تو گلايه اي ندارم از طرز فكرها ونگرش هايمان مينالم:

روي صحبتم با اكثريته نه اغليت اين حرفاي دل خودمه اميدوارم به كسي بر نخوره..

مرد نسبت به زن برتري داره زيرا قوت جسمانيش بيشتره همين.

 آقا پسر ميتونه ساعت ده شب هم تو خيابون قدم بزنه اما وقتي يه دختره محجبه وسرسنگين ساعت8 شب از كلاس بر ميگرده تو خيابون  قدم ميزنه هزار جور فكر بياد تو سرمون حالا خدا نكنه اون خانم محجبه نباشه..........


بدترين پسر وقتي ميخواد ازدواج كنه دنبال كاملترين دختر ميگرده

اما يه دختر وقتي يه خطا تو جوونيش ميكنه اونو بي ابرو ميكنن وتا صد سال بعد هم فراموش نميكنن

واون دختر هيچوقت فكر ازدواج حتي با يه پسر بد هم به ذهنش نميخوره.

حیف.....

ما،

 نسلی هستیم که،

 بهترین حرفهای زندگیمان را نگفتیم…

 تایپ کردیم...

"نلسون ماندلا"

هر روز صبح در آفریقا آهویی از خواب بیدار میشود

 که میداند باید از شیری تندتر بدود تا

 طعمه او نشود و شیری که میداند باید

از آهو تندتر بدود تا گرسنه نماند مهم نیست

که شیر باشی یا آهو...! با طلوع

هر آفتاب با تمام قوا آماده

دویدن باش"نلسون ماندلا"

مادر گلشیفته فراهانی: دختر من اهل برهنگی و این مسائل نیست

ما که فیلم

سنگ صبور     با بازی گلشیفته

رو دیدیم و متوجه شدیم

دخترتون نیست

پس اون خل و ول کیه؟ هان ؟؟؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

عکس جنجالی  گلشیفته فراهانی در مجله مادام لافیگارو یکبار دیگر سبب شد تا نام او در رسانه های کشور بر سر زبان ها بیفتد و این مساله واکنش فهیمه رحیمیان،مادر وی را به همراه داشت.

به گزارش انتخاب به نقل از اوج نیوز، رحیمیان در این باره اظهار داشت: در حال حاضر دخترم در هند به سر می برد و حالی مطلوب دارد وبنده که مادر او هستم به شما می گویم یقین بدانید دختر من اهل برهنگی و این مسائل نیست.

وی ادامه داد: در دنیای امروز که دنیای تکنولوژی است همه چیز امکان پذیر است و مطمئن باشید این عکس فتوشاپ بوده وبه هیچ عنوان نمی تواند عکس واقعی او باشد.

رحیمیان افزود: اگر من گلشیفته را بزرگ کرده ام بهتر از هرکس به این امر واقف هستم که دخترم اهل این چنین خودنمایی ها و خودفروختگی ها نیست وبه شما با قاطعیت می گویم این عکس واقعی و متعلق به دختر من نیست.

همچنین بهزاد فرهانی پدر گلشیفته در این باره گفت: نمی دانم کسانی که مدتی است در پی دامن زدن به این موضوع هستند اصلا از خود سوال کرده اند که چرا دختر من  باید دست به چنین کاری بزند؟ یک آدم  مریض عکسی را در داخل اینترنت قرار داده است وجملاتی را به  در زیر آن نوشته  وفکر کرده است مردم هم به راحتی آن را پذیرفته اند. حقیقت این است که گلشیفته در هیچ شبکه اجتماعی عضویت ندارد، پس نمی تواند چنین حرفهایی را زده باشد.

وی افزود: من پدر گلشیفته فراهانی اعلام می کنم این عکس هرگز متعلق به دختر من نیست و این عمل زشت یک فتوشاپ است. دخترم اهل این مسائل وبازی ها نیست.

زندگی

ارزش بعضی لحظات زندگی به اندازه کل زندگی است....



سنخیت؟!

سنخیت؟!

عزیزی از من پرسید و خواست بگویم که از "سنخیت" چه می دانم. سوال سختی بود و دوست داشتم پاسخش را اینجا بنویسم. کلمه سنخیت در فرهنگ عمیدمان نیست. فقط برای سنخ نوشته است بیخ، بن، بنیاد، اصل، ماده.

این کلمه را در لغت نامه دهخدا جستجو کردم و یافتم:از یک سنخ بودن . به گونه و اصل همانندی داشتن

راستش هنوز برایم سخت است که بگویم از سنخیت چه می دانم.

درس این زندگی از بهر ندانستن ماست

این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه؟

ادامه نوشته

تقديم به تمام دوستانم

 

گل زیبا

 

ديروزمان....

دیروزمان را با غروری پوچ کـشتیم

امروز هم زان سان ، ولی آینده ماراست



دور از نوازش های دست مهربانت

دستان ِ من در انزوای خویش تنهاست



بگذار دستت راز ِ دستم را بداند

بی هیچ پروایی که دست ِ عشق با ماست

تقديم به دوستان گلم

عکس گل رز قرمز - AksFa.Net

عکس گل رز قرمز - AksFa.Net

قضاوت با شما......

راست مي گويم

این خط و این نشان


که دلت برای هیچ کس به اندازه ی من تنگ نخواهد شد


برای نگاه کردنم.خندیدنم.بوسیدنم


برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتی.................روزی که نیستم


دلت برای همه ی اینها تنگ خواهد شد............


شک نکن.............!

زندگی در قدیم و زندگی مدرن

در گذشته, پیش از فراوانی و پیشرفت, زندگی یک شخص تقریباً ترکیبی از بقا خود و جامعه اش بود؛ برداشت غذا و نگهداری و تعمیر پناهگاهها. در یک اجتماع، خلوت کمی برای یک فرد وجود داشت و هر کس با شغلش شناخته می شد.
در دوران نوین, بسیاری از مردم فرصت کردند به زندگی شخصی خود, جدا از کارشان فکر کنند.
کار و تفریح از هم جدا هستند, فرد یا مشغول کارش است یا نیست, و مرز معینی بین این دو وجود دارد. کارمندان یا کارگران, در ساعاتی خاص موظف به کارند, و در زمان استراحت به ندرت به کا می پردازند. این ممکن است با تداوم تخصصی شدن کارها و افزایش روز افزون بازدهی, چه در کار و چه در خانه, در ارتباط باشد. یک عبارت متداول که این موضوع را بیان می کند, " سخت کار کن, زیاد بازی کن " می باشد. البته علی رغم مطالب فوق, امروزه گرایش فزاینده ای بسوی زندگی یکپارچه و کاهش تفاوتهای خشک بین کار و تفریح وجود دارد.

یک " زندگی" ممکن است بطور کلی " خوب" یا " بد" به نظر برسد, و از همین جنبه هم متمایز گردد. آن (یا قسمتی از آن ) ممکن است بصورت
زندگینامه, زندگینامه شخصی یا یک خاطره, بازتابی ادبی پیدا کند. برخی از زندگی های برجسته بصورت زندگی اولیاء و بزرگان منتشر می شود و دوران زندگی, از تولد تا مرگ, همیشه به صورت یک زندگی روزانه یکنواخت نمی باشد.

بهداشت غذايي در سفر


بسياري از خانواده ‌ها تعطيلات عيد را مغتنم شمرده و به مسافرت مي‌روند.

يكي از لذت‌هاي سفر، خوردن غذاست. چون در طول سفر به امكانات خوب بهداشتي دسترسي نداريم پس لازم است چند نكته بهداشتي را رعايت كنيم تا خاطره خوبي از سفر در دهنمان داشته باشيم.

• سعي كنيد در طول سفر از لبنيات و مواد پروتئيني تازه و حتي الامكان استاندارد استفاده كنيد و از خريد مواد غذايي كه از كيفيت آن‌ها اطلاعي نداريد خودداري كنيد.

• از خريد ميان وعده‌هاي غذايي مانند لواشك، باقلا، لبو، پيراشكي و سمبوسه خودداري كنيد.

• آب اشاميدني را از منابع مطمئن تامين كنيد و تا حد امكان از بطري‌هاي آماده آب استفاده كنيد.

 

• براي خريد مواد غذايي بسته بندي شده به تاريخ انقضاي آن توجه كنيد.

• اگر از غذاهاي كنسرو شده استفاده مي‌كنيد حتما 20 دقيقه قبل از مصرف آن‌ها را بجوشانيد.

• غذاهاي سفر را تا حدامكان، خودتان تهيه كنيد.

• از مصرف سالاد و سبزي‌جات در رستوران‌ها پرهيز كنيد. 

• ظروف و وسايل پخت و پز را درون نايلون‌هاي تميز و دربسته نگه‌داري كنيد تا در طول سفر آلوده نشوند.

• در هنگام توقف براي صرف غذا، غذا را به طور كامل حرارت دهيد، زيرا در زمان نگه‌داري غذا در سفر( فاصله بين خوردن و صرف غذا) ميكروب‌ها در مواد غذايي رشد مي‌كنند. پس غذا را در حد داغ شدن حرارت دهيد تا كاملا ميكروب‌هاي آن از بين بروند.

• قبل از خوردن غذا دست‌هاي خود را بشوييد.

• ظرف‌هاي غذا را در آب رودخانه نشوييد چراكه آلودگي را بيشتر مي‌كند.

• نوع غذا در طول سفر مهم است. چون رطوبت زياد محل مناسبي براي تكثير ميكروب است پس بهتر است غذاهاي نيمه مرطوب مانند عدس پلو، لوبيا پلو و ماكاروني را انتخاب كنيد.

• زمان پخت غذاها را كامل كنيد و از خوردن تخم‌مرغ عسلي پرهيز كنيد.

صدق و وفا، دو عامل حفظ شخصیت انسان

 

وفا نکردی و کردم!

اگر این روزها نگاهی به پیرامون خود و روابط میان انسان ها بیندازید، خواهید دید که چقدر ظاهر و باطن افراد متفاوت است و چقدر عنصر صداقت در روابط اجتماعی کمرنگ شده است. این امر موجب می شود تا روابط میان افراد، دچار آسیب های جدی شود و باب بی اعتمادی نسبت به یکدیگر در جامعه گشوده شود.

امیرالمومنین، علی علیه السلام، در خطبه چهل و یکم از نهج البلاغه با اشاره به دو عنصر گرانبهای صدق و وفای به عهد می فرماید:

«ایها الناس ان الوفاء توام الصّدق و لا اعلم جنةً اوقی منه»

«ای مردم، وفاء به عهد، همراه صداقت است و من سپری نگهدارنده تر از وفاء (یا صدق) نمی بینم.

در این خطبه، امام علیه السلام، مردم از پیمان شکستی نهی کرده و به صداقت و وفاء به عهد تشویق می نماید. معنای صدق به صورت کلی عبادت است از اینکه گفتار و کردار و تفکرات شخصی با واقعیت مطابقت داشته باشد.

رابطه مستقیم، میان صدق و وفا

وقتی میان دو چیز رابطه مستقیم وجود داشته باشد، آن دو چیز کاملاً به هم وابسته خواهند بود و کم و زیاد شدن یکی به طور مستقیم روی دیگری اثر خواهد گذاشت.

به این معنا که هر چه صداقت و صفا در گفتار و کردار و اندیشه و هدف گیری های فرد، بیشتر باشد، به همان نسبت  برای وفای به عهد و انجام گفته های خویش بیشتر تلاش خواهد کرد، و هر چه فرد در انجام تعهداتش دقیق تر باشد، صداقت او بیشتر نمایان می شود، یعنی صداقت، علت وفای به عهد و وفای به عهد، نشانه صداقت است.

بنابراین، وقتی روحیه یک انسان آماده عمل بر طبق واقعیات شده است، چنین انسانی همواره در مسیر صدق حرکت می کند و همواره در مسیر صداقت سخن می گوید، می اندیشد و وعده می دهد.

 

ادامه نوشته

دقت در انتخاب...


سلام

ماه من خوابیدست،چشمان من باز است

سلام به دوستان

به اونایی که دلگیرند به اونایی که بی دلیل می روند و.......

 

رازهای اعتماد به نفس

 
روز اوّل راز اعتماد به نفس در این است که بدانی تو در تمام دنیا منحصر به فرد هستی. هیچ کس آهنگ تو را نخواهد خواند و این آهنگ همواره فقط مال خودت خواهد بود. وظیفۀ اصلی تو آن است که یاد بگیری آن آهنگ را کامل و بدون نقص بخوانی.

روز دوّم راز اعتماد به نفس در این است که دیگران را همان طور که هستند بپذیری، تا بتوانی خودت را همان طور که هستی بپذیری.

 

ادامه نوشته

جملات قصار

 

آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند.   نیچه

در بین تمامی مردم تنها عقل است که به عدالت تقسیم شده زیرا همه فکر می‌کنند به اندازه کافی عاقلند.  رنه دکارت

هیچ شعری شاعر ندارد، هر خواننده‌ی شعری شاعر آن لحظه‌ی شعر است.   پابلو نرودا

انسان برای پیروزی آفریده شده است، او را میتوان نابود کرد ولی نمیتوان شکست داد.  ارنست همینگوی

اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را به‌دست می‌آورید که تا بحال کسب کرده‌اید .فاینمن

حتی میمونها نیز گاهی از درخت می‌افتند. «ضرب‌المثل‌ژاپنی»

وقتی همه با من هم‌عقیده می‌‌شوند تازه احساس می‌کنم که اشتباه کرده‌ام. «اسکار وایلد»

ضایع شدن

 

یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟ گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون زندگی می‌کردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم. وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو خونه نبود. دختر خالم گفت: من می‌رم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه می‌گن: تولد تولد تولدت مبارک..! » پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: «آخه لخت مادر زاد رفته بودم تو!!»

جک.....

از غضنفر می پرسن: بلندترین برج تهرون کدومه؟ می گه: آزادیه دیگه، معلومه که !!!
دو باره می پرسن: پس برج میلاد چی؟
جواب می ده: بابا شما خبر ندارین! اگه برج آزادی پاهاشو ببنده، از میلاد هم بلندتره
.
.
.
میدونید چرا روی خیابان ولی عصر این اسمو رو گذاشتن ؟؟؟
چون صبح و ظهر
هیچ خبری نیست
ولی عصصصصصصصصصر، بیا ببین چه خبره
.

نوروز 92 بریم سیرجان و.......

سیرجان

 شهری است در استان کرمان این شهر مرکز شهرستان سیرجان است. جمعیت این شهر بر پایه آمار سرشماری سال ۸۵ برابر با ۱۶۷٬۰۱۴ نفر است

سیرجان صاحب یک منطقه ویژه اقتصادی است که از طریق راه آهن، جاده و هوا به دیگر مناطق ایران و جهان مرتبط است

جغرافیا

سیرجان، پیش از اسلام و تا میانه‌های سده دهم میلادی شهر عمده و مرکز ایالت کرمان بوده که شهریگان و سیرگان هم گفته شده‌است. سیرجان تقریباً در هشت کیلومتری شرق شهر جدید سعیدآباد قرار داشته و در آن زمان والی کرمان نیز در همین محل مستقر بوده‌است. معماری سیرجان صاحب یکی از بی نظیرترین نوع بادگیرهای ایرانی به نام بادگیر چپقی است. این شهر به دلیل قدمتی که دارد، مجموعه و موزه‌ای است ازادوار مختلف تاریخ ایران که هنوز در بناهای این شهر انعکاس دارد.

کویر نمک سیرجان در فاصله ۳۰ کیلومتری غرب شهر سیرجان واقع در استان کرمان می‌باشد. طول این کویر در حدود ۵۰ کیلومتر و عرض آن در قسمت میانی برابر با ۲۰ کیلومتر می‌باشد که هر چه در جهت شمال یا جنوب آن حرکت کنید از عرض آن کاسته می‌شود

نام

نام سیرجان در اصل سیرگان بوده و بنای آن را به بهمن پادشاه اشکانی نسبت می‌دهند و در استیلای عرب آن را معرب کردند و سیرجان نامیدند. عده‌ای از مردم سیرجان مهاجرانی هستند که در سالهای پیش ازسیوند فارس به سیرجان مهاجرت نموده‌اند

ره‌آورد:

  • مسقطی، لواشک شکلاتی، پسته، نان کلیسیرو، کماچ اش 
  • شیرینی خانگی، لوز پسته، هندی، بادام . قووتو

سیرجان به موازات شهرهای کرمان و رفسنجان یکی از مراکز اصلی تولید پسته کشور بوده که به لحاظ افزایش سطح زیر کشت در چند سال اخیر و به ثمردهی رسیدن باغات جوان از عمده ترین تولیده کننده گان خواهد شد. به نظر می‌رسد پسته(که سوم ترکندشون) سیرجان به به لحاظ شرایط اقلیمی از نظر کاهش آلودگی به آفلا توکسن در وضعیت بسیار بهتری قرار دارد که این از مزایای پسته این شهرستان به شمار می‌آید. منطقه ویژه اقتصادی سیرجان به عنوان اولین منطقه ویژه اقتصادی کشور نقش موثری در توسعه این مناطق در کشور داشته‌است.

ای پراید ای هلو.....

 
ابراهیم رها در روزنامه اعتماد نامه ای برای محبوبش " پراید " نوشته که جالبه:

روزگار، ما را به جايي رسانده كه به پرايد نامه بنويسيم. (فكر كن!) پرايد عزيزم، شنيده‌ام مرز هجده ميليون تومان را رد كرده‌اي.‌اي قشنگ‌تر از پريا از اين به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نريا. چون با اين وضعيت زورگيري، اختلاس و... كلا بچه‌هاي محل دزدن و خداي نكرده زبانم لال يكجا تو رو مي‌دزدند.

پرايد خوبم، انژكتورت را قربان، ‌اي لاستيكت تو حلقم، ‌اي فداي برجستگي صندوق عقب تو، ‌اي دور رينگت بگردم، فكر مي‌كردي يك زمان به مدد تلاش شبانه روزي مسوولان هجده ميليون تومان بشوي؟!

اي پرايد، ‌اي نازنين، ‌اي ماكسيما مخفي، ‌اي طرح ژنريك بنز، ‌اي پرادو مينيمال تو الان در شرايطي هستي كه مي‌توان لنت‌هايت را طوطياي چشم كرد. تو الان در موقعيتي هستي كه دود اگزوزت صد مرتبه از هواي فرحزاد مصفي‌تر است! تو چنان مقام و منزلتي داري كه مردم عاشق جيب چاك تو هستند. يعني قيمتت جيب جر مي‌دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سايپا سر در كارخانه‌اش بيلبورد بزند «اين ور پرايد اوفينا/ اون ور پرايد اوفينا».

اي تراول چك متحرك، ‌اي هر دور لاستيك تو شيش ماه كار كردن من، ‌اي كه ديروز در حد غضنفر بودي و امروز اما يك پا «ارزو» شدي. همينطور كه در خيابان‌ها حركت مي‌كني و از مردم دل مي‌بري به جان مسوولان با بالا گرفتن برف پاك‌كن‌هايت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كيمياگري بلد بودند، كه توانستند نه مس، كه لگني مانند تو را طلا كنند؛ طلاي هجده عيار! باز من نمي‌دانم چرا اين مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد مي‌كنند. قيمت پرايد امروز، قيمت زانتياي يك سال پيش است. آيا اين امر به راحتي به دست مي‌آيد؟ اين دوستان ناممكن‌ها را براي ما ممكن كرده‌اند. ‌اي الهي آخ و همينطور بچه‌ها متشكريم از بيخ.

محرم.....

 


http://upcity.ir/images/09797142888691248757.gif

 
هنر فقط نزد خودمونه ... اینم نمونه اش


گوشه ی چشمتون رابکشیداسمی که می بینیدعشق شماست

با زندگیت میخوای چیکار کنی؟؟؟؟

 

این یک سوال نیست یک دنیا زندگیست؟

حاجی

اوائل که تازه کارمند شده بودم، هنوز به محیط و جو اداره مان آشنا نبودم و شیوه و سبک صبحبت کردن شان را نمی پسندیدم و برایم نامأنوس بود، مثلا وقتی می خواستم رییسم را صدا بزنم برایم دشوار بود که بگویم "حاجی"!!! و با همان سبک خودم می گفتم: "استاد"! بعد از مدتی یکی از همکاران به طور دوستانه به من تذکر داد که این عنوان مناسب این محیط نیست و من کم کم به "حاجی" گفتن عادت کردم.

تا اینکه بعد از یک سالی برای ادامه تحصیل دوباره به دانشگاه رفتم. اوائل ترم بود سرکلاس همه ساکت نشسته بودند و استاد داشت در مورد "بازیابی اطلاعات" صحبت می کرد،  و من که سابقه سئوال پرسیدن هایم زبانزد خاص و عام است، سئوالی به ذهن خلاق و متفکرم رسوخ کرد و بدون معطلی دستم را بالا کردم و گفتم: "حاجی اجازه؟"

صدای شلیک قهقه بچه ها بود که مثل آب یخ روی من ریخته شد و تازه فهمیدم چه گافی داده ام!!!!

درد....

درد من حصار برکه نیست، درد زیستن با ماهیانی است

 که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است

داوو نبی و دل و. زبان........

گویند روزی داوود نبی را گفتند

 برو گوسفندی را ذبح کن و بهترین عضوش را بیار

ایشان رفت و بعد از مدتی دل و زبان  گوسفند را اورد و تقدیم کرد

  مدتی بعد دوباره داوود نبی را فرمودند

 برو گوسفندی  را ذبح کن و بد ترین عضوش را بیاور

ایشان رفت و مجدد دل و زبان گوسفند را اورد

 دلیل کار را جویا شدن  توضیح داد

دل و زبان اگر بی ریا باشد و خوب به سخن  باز شود بهترین عضو بدن است

 و اگر دل و زبان به سخن بد باز شود و غشی در دل باشد بد ترین عضو است

پس همواره باید مراقب دل و زبان باشیم

 

این ویلا در شهرک غرب تهران است یا قصر قصه های هزار و یک شب ؟ / تصاویر

 















زائر حرم....پ

تصوير بسيار زيباي قطرات شبنم بامدادي بر سطح يك گل.
پروانه اي بهاري روي شاخه برگي نشسته است.
قرمزي يك رز باكارا با پس زمينه سياه عكس يك تضاد زيبا به وجود آورده است.
چمنزاري مملو از گل هاي بهاري.
پروانه اي زيبا بر فراز گل هاي بهاري پرواز مي كند.
تصوير يك گل رز سفيد و قطرات شبنم بر روي گلبرگ هاي آن.
منظره زيباي يك شاخه از شكوفه هاي به هم فشره گيلاس.
تصوير بديع يك آلاله آبي.
گل ميخك صورتي پرپر، نمادي از زيبايي طبيعت.

مدل لباس

مدل لباس
ادامه نوشته

برای.......



 
 گل رز
Click for larger version

تلنگر!

 

دوستان از اصل زندگی غافل نشیم؟!........

    چند روز پیش دوستی رو دیدم که مدتها ازش خبری نداشتم

پریشان  بود غمی در چهره داشت که سر درونش رو  نشون میداد

با خود گفتم الان وقتشه

چند وقتیه ندیدمش  یک ساعتی باهاش باشم بد نیست .

شاید بتونم غم دلش رو برطرف کنم و کمک حال پریشونش باشم

 گفتم و گفتیم  از هر دری تا  بغضش ترکید

 من جا خوردم

گفت نکنه حمید از اطرافیانت  مادرت و.... غافل شی

گفتم سعی می کنم

 اما چطور مگه چی شده که این رو گوشزد می کنی

در حالی که اشک می ریخت بریده بریده ادامه داد

چند روز پیش  گدایی رو که  خانمی بود کنار خیابون دیدم

به ذهنم اومد کمکی بهش بکنم

دست توی جیبم بردم  اسکناسی دراوردم بیرون

 ۵۰۰۰ تومانی بود گفتم زیاده بزار خردش کنم

چند مغازه اطراف رو گشتم چون اول صبح بود یا باز نبودن یا پول خرد نداشتند

تصمیم گرفتم از خود زنه خرد بگیرم

رفتم جلو خم شدم

گفتم ببخشید خانم پول خرد دارید  ۱۰۰۰  تومان بردارید؟

با سر اشاره کرد و گفت بله داره

منم ۵۰۰۰ تومانی رو بهش دادم 

 اونم دستش رو از  یر چادر بیرون اورد و ۲ تا ۲۰۰۰ تومانی به من داد .

نمیدانم چرا به دستش دقت کردم انگشتری فیروزه ای قدیمی داشت و یکی از انگشتانش زخم بود و ناخنش هم شکسته بود...

پول رو گرفتم و رفتم

به خودم می بالیدم که امروز چه کرده  یاسر

دیگه مرد خدایی شده به فقیری کمک کرده

 تا ساعت ۵ سر کار بودم یهو به ذهنم رسید برم خونه مادرم اخه ۳ ماهی بود نرفته بودم

  رفتم خونه مادر زنگ زدم   

 بعد از کمی تاخیر  مادرم اومد در رو باز کرد

تا منو دید گفت پسرم کجا بودی یخ کردی

نمیشه لباس گرم بپوشی مریض میشی

 زود بیا توی اتاق

منم دنبالش رفتم

نشستم پرسیدم مادرم چطوری ؟

اونم گفت شکر خدا

هی زندگی می کنیم .....خودت چطوری زن و بچه هات چطورن ؟

مراقب خودت و زن و بچه هات باش 

مریض نشن توی این هوای سرد! و گرونی دوا و درمون سخته!

گفتم چشم

کمی که گذشت چایی برام اورد با کمی کشمش و چند نارنگی  که معلوم بود چند وقت پیش خریده بود...

منم تشکر کردم  گفتم ببخش مادر گرفتار زندگی شدم کمتر میشه بهت سر بزنم

گفت اشکالی نداره همینکه سالم باشید برای من کافیه خدا ما هم بزرگه!

چایی که خوردم حواسم به میوه(همون نارنگی )نبود

 مادرم دستش رو دراز کرد  نارنگی برام گذاشت گفت یاسرم بخور نا قابله همین توی خونه بود

همینکه دستش رو جلو اورد  انگشتر فیروزه و انگشت زخم شده  با ناخن شکسته شده اش توجه منو به خودش جلب کرد...

خدای من یعنی........

پرسیدم مادرم صبح کجا بودی

گفت خونه چطور مگه  گفتم صبح من اومدم خونه نبودی(دروغ مصلحتی)..

جواب داد یه سری رفته بودم بیرون و برگشتم

گفتنم اخه ساعت ۷ و نیم صبح من اومدم نبودی.... صدای مادرم لرزان بود و خودشو جمع و جور کرد حرکتش و رفتارش شک منو  به یقین تبدیل کرد......

یهو زدم توی سرم وای بر من ،وای بر یاسر....مادرم گفت چت شده دیونه شدی ...

گفتم نه مادر  تازه به عقل اومدم

.....

نتونستم جلوی خودمو بگیرم

بلند شده رفتم بیرون.....

هرچه مادر پیرم صدا کرد کجا میری؟

 وایستا شام بخور بعد برو انگار چیزی نمی شنیدم....

راضی بودم بمیرم اما امروز رو نمی دیدم....

تازه فهمیدم کجای نیام تا چندئ روزی مثل دیونه ها بودم..

من و برادرام و تک خواهرم از مادر نجیب و پیرمون  غافل شده بودیم  و اونم مجبور شده بود..... ...

شاید هم بعد از فوت پدرمون  در ۵ سال قبل   مجبور شده بود......اخه از پدرم چیزی به ارث نمونده بود چون کارگر بود جزء همون خونه چیزی نداشت!

از اون به بعد تصمیم گرفتم به مادرم بیشتر برسم و......تا شایدت خدا و مادرم منو ببخشند

اما هر ثانیه از خدا آرزوی مرگ می کنم که غفلت من و برادرام و خواهرم مادر بدون درامد منو  مجبور به.....

دیگه با بیدار شدن از خواب غفلت هر گز ندیدم مادرم توی اون سرمای صبح    کنار خیابونی بنشینه و......

درسته اون مادرم بود!

 

مادرمن!

زائر حرم.....

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

                                                        در لحظه هاي ناب تنهایی

                                    كه تو را حس مي كنم در اعماق وجود خويش

                                شعر هايم تكرار لحظه هاي با تـــو بودن مي شود

                                                   تكرار لحظه هاي تبسم

                                               و آنگاه ، من در تو گم مي شوم

                                               دلم مي خواهم با چشمان تو ببينم

                                           با دستان تو بگيرم با دهان تو حرف بزنم

                                                       و با قلب تو حس كنم

                                   و در پناه عشق ،

سر به آسمان بسايم هر دم از تو بگويم

                                                          

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

سخنان بزرگان درباره‌ی خوشبینی و بدبینی

 

اگر كسی در روند كسب و تجارت، دچار ناامیدی و بدبینی شود، آنجا نقطه‌ی پایان پیشرفت اوست.((كیم وو چونگ))  

 

اگر خواهان عشق هستیم، بهتر است جویای خوبی‌های مردم باشیم؛ حتی اگر از این راه، گونه‌ای خوشبینی نابخردانه را بر خود هموار كرده باشیم.((لئوبوسكالیا))  

 

آنجا كه نوری نیست، آدم خوشبین شاید پرتوی ببیند، ولی بدبین چرا همواره می‌خواهد آن را خاموش كند؟((میشل دوسن‌ پیر))  

 

حتی كارهای نادرست‌مان می‌توانند سبب خوشبینی باشند، اگر از رهگذر آنها فرصت‌هایی برای بازآموزی و آگاه‌تر شدن فراهم آید.((لئوبوسكالیا))  

 

در زمانه ی ما نسبت به كسی كه به خود باور دارد، بدگمان می شوند.((نیچه))  

 

دنیا آنگونه كه خیال كرده ایم نمی ارزد؛ این تقریباً مطمئن ترین حقیقتی است كه بدگمانی ما در نهایت به دست آورده است.((نیچه))  

 

آدم مغرور حتی نسبت به موجوداتی كه او را به پیش می برند آزرده خاطر می شود؛ او اسبهای ارابه خود را با بدبینی می نگرد.((نیچه))  

 

هر بار كه انسان های بس هوشمند دستخوش پریشانی می شوند، بدبینی دیگران به سخن آنان آغاز می شود.((نیچه))  

 

احساس های عاطفی بین زن و مرد از نظر سرعت متفاوت است و به همین دلیل، سوء ظن بین زن و مرد هرگز پایان نخواهد پذیرفت.((نیچه))  

 

ایراد، خیانت، سوءظنی شادمانه و میل به تمسخر، همگی نشانی از سلامت است و هر امر بی قید و شرطی، نشانی از بیماری.((نیچه))  

 

اندیشیدن، همیشه انسان را به سوی خوش‌بینی می‌كشاند و خوش‌بینی، برابر با خودسازی و دگرگونی است.((استیو چندلر))  

 

یك فرد خوش‌بین، با اندیشه‌ی بسیار، خود را دگرگون خواهد كرد. حال آنكه، یك فرد بدبین، نه می‌اندیشد و نه به كنش می‌پردازد.((استیو چندلر))  

 

افراد بدبین هرگز دوست ندارند با مسایل روبرو شوند. از آنجا كه گمان می‌كنند باید هر كاری را درست و بدون كاستی انجام دهند، به راستی هیچ كاری را نمی‌توانند انجام دهند.((استیو چندلر))  

 

افراد خوش‌بین، هم تندرست‌ترند و هم داراتر.((مك گینس))  

 

یك فرد خوش‌بین به خوبی می‌داند كه زندگی، بالا و پایین دارد و از پایین افتادن‌ها هیچ هراسی ندارد و در آن زمان هم در اندیشه‌ی چاره‌جویی است تا بتواند خود را از سختی‌ها بیرون بكشد.((استیو چندلر))  

 

فراموش نكنید كه "بدبینی"، همیشه راه نوآوری را می‌بندد.((استیو چندلر))  

 

همیشه افراد پیشگام، آفریننده و كاوشگر، افرادی یكه و تنها هستند كه به تنهایی با تضادهای درونی، ترس‌ها و سپرهای دفاعی خود در برابر خودخواهی و غرور و حتی در برابر پارانویا [ =جنون بدبینی ] مبارزه می‌كنند.((آبراهام مازلو))  

 

پذیرش دشواری‌ها و پذیرفتن و دست و پنجه نرم كردن با آنها، یكی از ویژگی‌های افراد خوش‌بین است.((استیو چندلر))  

 

اگر یك هفت تیر، پشت سر افراد بدبین بگذارید، بی‌درنگ از این حس "ضد زندگی" بودن درمی‌آیند و ناگهان به میلیون‌ها بهانه برای زنده بودن می‌اندیشند.((چسترتون))  

 

حقیقت این است كه هر اندازه هم مثبت و خوش‌بین باشیم، شرایطی در زندگی وجود دارد كه طرح‌ها، روش‌ها و برنامه‌های پیش‌بینی شده‌ی ما كارساز نخواهد بود.((آنتونی رابینز)) 

 

خوش‌بین كسی است كه همه جا چراغ سبز می‌بیند. بدبین كسی است كه تنها چراغ قرمز می‌بیند. ولی خردمند راستین كسی است كه رنگ نمی‌بیند.((آلبرت شوایتزر))  

 

چنانچه شكاك و بدبین باشید، هرگز نمی‌توانید پیشه‌ای را راه‌اندازی كنید.((آنتونی رابینز)) 

 

من به استادهایی كه حتا نمی توانند ناظم مدرسه شوند بدبین هستم.((فرناندو پسوا))  

 

من آدم خوشبینی هستم؛ فكر نمی كنم اگر جز این باشم، حال و روز ام بهتر از این باشد.((وینستون چرچیل))  

 

مردم دوست دارند در پیرامون كسانی باشند كه خوشبین، مثبت، شاد و دارای خودباوری هستند.((ریچارد تمپلر))  

 

بدبینی، در هیچ جنگی پیروز نمی شود.((دو وایت دی . آیزنهاور))  

 

چه دودمانی از بد اندیشان برجاست؟ هیچ.((اُرد بزرگ))  

 

بدگمان كسی است كه فكر می كند تمام مردم دنیا به بدی او هستند.((باب باركر))  

 

بداندیش همیشه كارش گره می خورد.((اُرد بزرگ))  

 

از یك خود كامه، یك بدكار، یك گستاخ و یا كسی كه سرفرازی درونی اش را رها كرده، چشم نیك اندیش نداشته باش.((جبران خلیل جبران))  

 

هیچ منظره ای غم انگیزتر از دیدن یك جوان بدبین نیست.((مارك تواین))  

 

خوش بین ها و بدبین ها هر دو به بشر خدمت كرده اند؛ اولی با آفریدن هواپیما و دومی با آفریدن چتر نجات!((جرج برنارد شاو))  

 

وقتی به دنیا نگاه می كنم، بدبینم، اما وقتی به مردم نگاه می كنم، خوشبین هستم.((كارل راجرز))  

 

چه نشانی از بد اندیش به جا است؟ هیچ.((اُرد بزرگ))  

 

یك انتقاد بی نام و امضا چیزی در حد یك نامه بی نام و نشان است و بنابراین باید با همان بدگمانی براندازش كرد.((آرتور شوپنهاور))  

 

برای آنكه شراكت را جایگزین رقابت كنید، باید سوء ظن را كنار بگذارید و در مقام حمایت از یكدیگر برآیید.((جان ماكسول))  

 

مردم از كسی كه به همه چیز و همه كس بدگمان باشد، دوری می جویند.((جان ماكسول)) 

 

فرق میان من و تو در شنیدن است؛ تو صدای بسته شدن در را می شنوی و من صدای باز شدن آن را.((؟))  

 

آدم بدبین، سختی را در هر فرصتی می بیند، آدم خوش بین فرصت را در هر سختی.((وینستون چرچیل))  

 

زمانی كه شما به بدبینی خو بگیرید، بدبینی به اندازه خوشبینی مطلوب و دوست داشتنی است.((آرنالد بنت)) 

 

یك بطری كه تا نیمه آب داشته باشد، از نظر یك فرد خوشبین نیمه پر است، اما از نظر یك فرد بدبین نیمه خالی به شمار می رود.((جرج برنارد شاو))  

 

فرد خوشبین اظهار می دارد كه ما در بهترین دنیای ممكنه بسر می بریم و شخص بدبین بیمناك است كه نكند سخن او راست باشد.((برانچ كامل))  

 

جایی كه در آن خوشبینی بیش از هر جای دیگر رواج و رونق دارد، تیمارستان است.((هاولاك الیس))  

 

بدبینی نشانه ناتوانی است. زیرا كسی كه شایستگی تسلط بر زندگی خود را ندارد، احساس بدبینی می كند.((هاریو))  

 

بدگمانی و بدبینی پرده ایست كه میان ما و دیگران كشیده می شود و هیچ وقت نمی گذارد رشته دوستی خود را با آنها محكم ساخته و از نعمت وفا و محبت بهره مند شویم.((لرد آویبوری)) 

 

 

دنياي بچه ها

دنياي بچه ها زيباست

چون

دلشون يك رنگه

 

 

 

ادامه نوشته

بیاموزیم که امید ، زیباست

 

امیدوار بودن,روانشناسی,مشاوره خانواده

 

به کودکانمان بیاموزیم که امید سخت ترین راههای زندگی را هموار می کند و آینده شان را با آموختن امیدواری ، تضمین کنیم.

پدر و کودک

امید یعنی بیاندیشیم، باور داشته باشیم و بدانیم راهی هست که می‌توانیم آنچه را از زندگی می خواهیم بدون در نظر گرفتن چالش ها و موانع پیش روی مان داشته باشیم،گاهی اوقات این اندیشه بهترین نتیجه مطلوب رابه ارمغان می آورد. برای داشتن آینده ای روشن، امیدوار بودن ضرورت دارد و این امر شامل تعیین و اقدام به عملی کردن اهداف است .

امید شامل سه جزء است: باور داشتن ، تعیین هدف و اقدام برای رسیدن به هدف . حال آنکه بدون این سه جزء، امید نمی‌تواند شكل بگیرد.

کودکان را به آینده امیدوار کنیم

آموزش امیدوار بودن در زندگی به کودکان مخصوصا در سنین پایین تر نسبتا آسان است.کودکان در دنیا همه چیز را از آن خود می دانند و خود را مالک جهان می پندارند. ممکن است آموختن امید و صحبت کردن و پذیرش آن برای کودکان بزرگسال مشکل تر باشد ، به خصوص اگر کودکان در خانواده ای زندگی کنند که با اندیشه های منفی وتشویش و اضطراب احاطه شده باشند.

والدین قهرمان کودکان هستند

داستانهای والدین و آنچه آنها برای کودکانشان می گویند سبک و روش آنها را در زندگی تعیین می کند. حال آنکه لازم است، امیدوار بودن را با تعریف کردن مجموعه ای از مثال های خوب به کودکان آموخت. آنها در زندگی بسیاری از موارد را با دیدن و تقلید از پدر و مادر و دیگر بزرگسالان اعم از مادربزرگ و پدربزرگ، برادر و خواهر و هر فرد بالغ که روی آنها نفوذ و تاثیر دارد، می آموزند. اگر پدر و مادر او دائما مضطرب باشند و از زندگی روزمره هراس داشته باشند و به آینده امیدوار نباشند، این احتمال وجود دارد که کودک به همان شیوه، رشد و پرورش پیدا کند. بزرگسالان در خانواده باید یاد بگیرند امیدواری را در زندگی تمرین کنند و الگویی برای کودکانشان باشند. والدین باید یادشان نروند آنها قهرمانان ذهن کودکانشان هستند.

ادامه نوشته

راه کارهای مقابله با ترس از زبان یک روانشناس (در سخنرانی)


ناگهان همه چیز به طرز پیش بینی نشده ای خراب می شود. چراغ های نئون حالتی تهاجمی می یابند و گازهایی که از اگزوز ماشین ها خارج می شود خفه کننده و کشنده به نظر می رسد.
 تعداد ضربان قلب افزایش یافته و تنفس متوقف می شود. گاهی اوقات حتی تا حد از دست دادن هوشیاری به پیش می رود. البته زندگی ادامه خواهد یافت اما از این به بعد ورود به تونل، آسانسور یا هر فضای بسته، غیرممکن خواهد بود... ترس از عنکبوت، سوسک، هواپیما، آتش، دندانپزشک و... امروزه روانکاوان ترس ها را به طرق مختلف طبقه بندی می کنند ترس از فضای بسته، فضاهای بزرگ ترس اجتماعی مثل ترس از صحبت کردن در جمع، ترس از خجالت کشیدن، ترس از تلفن، غذاخوردن در جمع...
 گاهی اوقات این نوع از اضطراب های بی اساس موجب خنده می شود اما باید گفت که شاید بیش از نیمی از مردم از این ترس های بی اساس رنج می برند.
 شکرابی از دانشجویانی است که هیچ علاقه ای به شرکت در فضاهای باز و روبه رو شدن با یک تریبون آزاد را ندارد. وی می گوید: در دانشگاه فرصت های بسیار زیاد -برای شرکت در جمع های دانشجویی و تبادل نظر و فعالیت های جمعی است اما- احساس و نگرانی های بی اساس همیشه مانع پیشرفت در کارها بوده و به نوعی فعالیت هایم را مختل کرده است.
 وی می افزاید: ترس از جمعیت برای افرادی مثل ما به گونه ای پررنگ است که با حضور در یک کلاس یا فضای بزرگ تر میخکوب شده و تمام وجودمان از اضطراب لبریز می شود. یکی دیگر از شهروندان که از کودکی از باد می ترسد عنوان می کند: از کودکی با صدای باد و تکان خوردن درخت سرو حیاط به زیرزمین خانه پناه می بردم و با این که چندین سال از آن دوران گذشته و درخت سرو هم به دلیل ترس های بی اساسم بریده شده اما هنوز با صدای باد علائم ترس و دلهره در چهره ام هویدا می شود.
 به گفته یک روانشناس برای ترس هایی که احتیاج به درمان دارند سه ویژگی را مشخص کرده اند.
 اسلامی توضیح می دهد: احساس اضطراب باید عمیق و به همراه نشانه های خارجی مثل افزایش ضربان قلب، احساس جسم کروی در گلو و عرق سرد باشد. همچنین ترس باید به مدت طولانی وجود داشته و بر خلاف ترس های بی اساس که به مرور زمان ناپدید می شود استمرار یابد.
ویژگی سوم این که فرد مبتلا روزانه با شیء مورد ترس مواجه شده و شیء موجب نگرانی و مانع فعالیت او شود.
 وی می افزاید: ترس بی اساس دیوانگی یا جنون نیست وارتباطی با اختلالات شدید روانی ندارد اما در صورت داشتن این ۳ویژگی فوق مشورت با روانپزشک ضروری به نظر می رسد.
 این کارشناس مثال می زند: افرادی که از آب می ترسند به هیچ قیمتی حاضر به فرو کردن سر خود در آب نیستند و این اضطراب عموما در کنار استخرها در هنگام آموزش مربی به شاگردان بیشتر محسوس است.
 به گفته وی منشاء این گونه ترس همیشه در خطرهایی است که وجود واقعی داشته و ریشه آن در مکانیسم های دفاعی می باشد.
 وی میراث ژنتیک ما را مسئول ترس های موجود درونی عنوان می کند و می گوید: در سیر تکامل نوع بشر انسان همواره ترس را با خود داشته و برخی از انواع این ترس های بی اساس در همه افراد وجود داشته اما در اشخاص مختلف درجات متفاوتی را دارد.
 این روانشناس در خصوص ترس از فضاهای بسته نیز توضیح می دهد: افرادی که به این ترس مبتلا هستند راهروی پشت بام و اتاق تاریک برایشان غیرقابل تحمل است و صرف فکر کردن در مورد آن علائم دلهره را ظاهر و اضطراب را شکل می دهد، به طوری که فرد دارای حراس بی اساس و در آرزوی فرار بوده و میخکوب بر جای می ماند.
 وی در خصوص داروهای دارای اثر درمانی می گوید: داروهای ضد افسردگی اثر درمانی خود را در مرحله خاصی که مربوط به حالت افسردگی و یا اضطراب است اعمال می کنند و زمانی که این مرحله سپری شد به آسانی و بدون نگرانی از ایجاد وابستگی می توان مصرف آن ها را قطع کرد ضمن این که به رغم موثر بودن درمان دارویی این نوع درمان شانس عود را کاهش نمی دهد.
 وی همچنین به ریشه ترس در فرضیات ژنتیکی اشاره می کند و می گوید: حواس یک نوع بیماری ارثی است که از والدین منتقل شده و ریشه در آشفتگی های روانی و اضطراب آنان در نزد فرزندان دارد. طبق مثال وی مادری که از خیابان ترس دارد فرزند خود را به همراه خود برده و به او قوت قلب می بخشد اما رفتار نامتعادل مادر شرایطی غیرطبیعی را برای کودک به وجود آورده به طوری که کودک ترس پنهانی مادر را درک می کند.
 این کارشناس روانشناسی در خصوص فضای باز اجتماعی می افزاید: اصولا ترس از جمعیت و مکان های بزرگ برای فرد بیمار نوعی زندان محسوب شده به طوری که عواقب این اضطراب می تواند به چشم پوشی از دنیای بیرون و به نوعی انزوا و گوشه نشینی بینجامد.
اسلامی با اشاره به این که این گونه افراد هیچ گاه بدون همراه از منزل خارج نشده و همیشه بهانه های مختلفی برای خارج نشدن از خانه دارند می گوید: این ترس ها از سوی پزشکان جدی بوده و در صورت عدم کنترل می تواند زندگی فرد را مختل کند.


روزنامه خراسان

غلبه بر استرس  در سخنرانی

ترس های یک سخنران  را بطور کلی به دو دسته می توان تقسیم کرد:

1)عصبیت ناشی از انجام دادن یک کار پر هیجان برای بار اول.

مثل پریدن یا شیرجه از یک مکان.این عصبیت تدوام چندانی ندارد و با تکرار از بین می رود.در مورد این ترس ها این تکنیک قدیمی را از یاد نبرید :برای غلبه بر ترس ها ،بهترین کار انجام دادن همان کاری است که از آن می ترسید.

2)ترس و تنش دائمی از انجام دادن یک کار.شاید جالب باشد که بدانید بسیاری از هنرپیشگان کار کشته هم هنوز وقتی روی صحنه می روند ترس دارند.این ترس خودش را بصورت افزایش ضربان قلب،نفس کم آوردن ،ضعف جسمانی ،لرزش دستان و غیره نشان می دهد.بروز یک همچین علائمی تا حدودی عادی است و همه دچار آن می شوند ولی نکته مهم غلبه بر آن ها و مسلط شدن برخود است.

نکته مهمی که با تجربه دریافتم این است که اگر این استرس را نداشته باشید به احتمال زیاد سخنرانی خوبی ارائه نخواهید داد!!!

از احساس عصبیت نگران نشوید بلکه اگر این احساس را ندارید باید نگران شوید!

اما چگونه بر ترس ناشی از سخنرانی غلبه کنیم؟

1)چند نفس عمیق می تواند به شما کمک کند تا بتوانید روی خود تسلط بیشتری پیدا کنید.بهتر است دو برابر زمان دم،نفس خود را حبس کنید و سپس آن را به آرامی از طریق دهان بیرون بدهید.

2)بهتر است زودتر از زمان سخنرانی در مکان مورد نظر حاضر شوید تا بتوانید روی جمع تسلط بیشتری پیدا کنید.دیر رسیدن و حتی به موقع رسیدن!می تواند تنش شما را افزایش دهد.

3)از قبل متن سخنرانی خود را آماده کنید و آن را همراه خود داشته باشید.در مطالب آینده به تفصیل در ارتباط با شیوه آماده کردن متن برایتان می نویسم.

4)تا جایی که می توانید روی موضوع سخنرانی خود تسلط بیشتری پیدا کنید.تسلط بیشتر باعث اعتماد به نفس بالاتر می شود.

5)تمرین!تمرین!تمرین! متن سخنرانی را بار ها و بارها بخوانید.سعی کنید آن را بدون استفاده از متن برای حضار فرضی!توضیح دهید.می توانید از دوست نزیک خود کمک بگیرید و متن سخنرانی خود را برای او ارائه دهید.

6)از تریبون استفاده کنید.دست هایتان را به تریبون بگیرید.بدین وسیله می توانید لرزش احتمالی دستتان را کنترل کنید.

7)استفاده از قرص پروپرانولول (10 یا 20) نیم ساعت قبل از سخنرانی می تواند استرس شما را کاهش دهد.(با پزشک مشورت کنید.)

8)از تصویر ذهنی مثبت استفاده کنید.قبل از سخنرانی بارها و بارها خود را تصور کنید که با موفقیت کامل در حال سخنرانی هستید.از تمام حواس خودکمک بگیرید و این تصاویر را با وضوح و بصورت رنگی در ذهن خود به تصویر بکشید.

9)اگر تازه کار هستید،ابتدا برای گروه ها و جمع های کوچک صحبت کنید تا مهارت های سخنرانی خود را تقویت کنید.

در نهایت باید این نکته را بدانید که تقریبا تمامی سخنران برجسته دنیا،شکست های بزرگی را تجربه کرده اند.و از این شکست ها تجربه کسب کرده اند.بقول برایان تریسی برای رسیدن به موفقیت سرعت شکست خوردن خود را دو برابر کنید.

پراید خوبه برای سفر کردن یا....................

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

ادامه نوشته

نگاهت مي كنم

دستم را دراز مي كنم
دستانت فراري مي شوند
خودت دور
از نوازش هم مي هراسي
قول داده اي به اعتقادت...شايد

نگاهت مي كنم
تنت يخ مي كند آب مي شوي مي ريزي
رهايت مي كنم
برمي گردم عقب عقب تر خيلي عقب تر

آرام مي بوسمت از اين دورها
چشمانت را كه ببندي حس ميكني
طعمش را

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

 

 

 

 

 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم


ندانستیم اگر، از سر بدانیم

بیا اولاد آدم را از این پس


همان اعضای یک پیکر بدانیم



نه اینکه دیگران را بدترین عضو


و خود را کاملاً جیگر بدانیم



نه اینکه خلق را در آفرینش


مس و خود را فقط گوهر بدانیم



چرا خود را قشنگ و دیگران را


شبیه خرس یا عنتر بدانیم ؟



چرا در بین کلّ خواستگاران


فقط خر پول را شوهر بدانیم



و اموال پدر زن را چرا از


صفات خوب یک همسر بدانیم



درست است اینکه خود را فیلسوف و


خلایق را تماماً خر بدانیم؟



چرا هر صحبتی را زرت و پرت و


کلام خویش را محشر بدانیم



چرا در هر هنر یا حرفه، خود را


وجودی کاملاً برتر بدانیم



بس است اینقدر هی فیس و افاده


بیا تا قدر یک دیگر بدانیم

 

آخرين زنگ خدا كي مي خوره ؟

 

 


خدا می داند، ولی ...


آن روزکه آخرین زنگ دنیا می خورد دیگرنه می شود تقلب کرد


ونه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت


آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه


امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!


وآن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود


سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد


خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد،


روی تخته سیاه قیامت اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند



خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح


آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم


خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم


و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم


و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست


چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است 

سلام باران

 




سلام باران


با آنکه زاده ابری سیاه و دلتنگ هستی


اما چه با طراوت و روح انگیزی!


با دیدنت فهمیدم می‌توان از


دل سیاهی سفیدی نیز طلوع کند


همانطور که از شب روز زاده می‌شود


پس ایمان دارم از دل این دلتنگی‌های امروزم


نظاره‌گر فردایی روشن خواهم بود


حرمت دست پدر و مادر.....

فــــــــــــــرزندم : حرمت دست های پینه بسته ام را نگه دار روزی همین دست ها نان آور خانه ای و در دست های معشوقی بوده است و این است رسم روزگار....................

bipfa_424767_334866046564782_100707196647336_1006207_229307742_n.jpg - فــــــــــــــرزندم : حرمت دست های پینه بسته ام را نگه دار روزی همین دست ها نان آور خانه ای و در دست های معشوقی بوده است و این است رسم روزگار....................
 

چشم و گوش  باز........

چندی پیش دختر جوانی با مراجعه به کلانتری 148 انقلاب تهران ماجرای عجیبی را پیش روی پلیس قرار داد که تازگی داشت. دختر 21 ساله در تحقیقات گفت: «می‌خواستم به دانشگاه بروم که سوار اتوبوس شدم. زن جوانی که در صندلی کناری‌ام نشسته بود خیلی باکلاس و شیک به نظر می‌رسید، دیدم که به صورتم خیره شده است تا اینکه لبخندی زد و سرصحبت را باز کرد. وقتی شنیدم که با یک پزشک پوست آشناست و دستمال مرطوبی سراغ دارد که باعث از بین رفتن لک و جوش صورتم می‌شود خوشحال شدم. می‌گفت دستمال‌ها بی‌خطر هستند و هر شب باید آن را روی صورتم بگذارم تا پوستم ترمیم شود. «فریماه» همان لحظه یک سری دستمال مرطوب به من داد و خواست شماره موبایلش را داشته باشم و اگر دستمال‌ها تاثیر خوبی روی صورتم گذاشتند با وی تماس بگیرم تا سفارش بدهد از اروپا برایم بیاورند. همان شب دستمال مرطوب را روی صورتم گذاشتم. حس خوبی به من دست داد. از آن به بعد هر شب این کار را می‌کردم. یک هفته نشده بود که با فریماه تماس گرفتم و بسته جدیدی از دستمال‌ها را سفارش دادم. همدیگر را دیدیم و او با گرفتن 20 هزار تومان دستمال‌ها را به من فروخت».
گروه اینترنتی ایران فانی iranfunnygroup.ir

دختر دانشجو افزود: «هر شب مرتب دستمال‌ها را استفاده می‌کردم و اگر آنها را به صورتم نمی‌گذاشتم نمی‌توانستم بخوابم و نیمه‌های شب از خواب می‌پریدم. اصلا تصور نمی‌کردم که معتاد دستمال‌ها شده‌ام. رفته رفته وقتی از دستمال‌ها استفاده نمی‌کردم خمار و خواب‌آلود می‌شدم. خواهرم که از نزدیک شرایط من را دنبال می‌کرد ترسیده بود، طوری حرف می‌زد که انگار مطمئن است من مواد مصرف می‌کنم اما نمی‌پذیرفتم. هر بار با فریماه تماس می‌گرفتم قیمت دستمال‌ها را چندین برابر بالا می‌برد. سومین بار بود که 100 هزار تومان خواست، ناچار بودم بپردازم. هر هفته وقتی با فریماه تماس می‌گرفتم چون می‌دانست وابستگی شدیدی به دستمال‌ها دارم قیمت را بالاتر می‌برد. خواهرم که بیشتر متوجه رفتارها و بی‌تابی‌های من شده بود خانواده را در جریان قرار داد. اصرار داشتند آزمایش بدهم. من تصور نمی‌کردم چنین جواب عجیبی بشنوم، به خاطر همین پذیرفتم و آزمایش دادم. نتیجه باورنکردنی بود.در خون من یک نوع ماده مخدر به نام «ال‌سی‌من» وجود داشت که از راه پوست و دستمال‌های مرطوب من را معتاد کرده بود. وقتی با فریماه تماس گرفتم و شنید می‌دانم چه بلایی بر سر من آورده است تماس را قطع کرد و از آن به بعد گوشی‌اش خاموش است. من از این زن که می‌تواند دخترهای دیگر را نیز فریب دهد، شکایت دارم». ماموران با شنیدن ادعاهای دختر دانشجو به بررسی‌های تخصصی دست زدند و پی بردند «ال‌سی‌من» یک نوع ماده مخدر سوییسی بوده و از طریق اروپا وارد ایران شده است.ماموران دریافتند که فریماه با اطلاع از اینکه دستمال‌ها اعتیاد‌آور هستند، سوار اتوبوس‌ یا مترو به جذب مشتری از میان دختران جوان پرداخته و با استفاده از عدم آگاهی آنان به خطری که در پیش دارند ابتدا با قیمت‌های پایین دستمال‌های «ال‌سی‌من» را در اختیارشان گذاشته سپس با اعتیاد طعمه‌هایش پول زیادی به جیب می‌زند.تحقیقات در این باره که آیا باند سازمان‌یافته‌ای به چنین اقدام خاموشی دست می‌زند

اخرش چی؟......

بچه بوديم دخترا عاشق عروسک بودن و پسرا عاشق مردهاي قوي ......بزرگ شديم دخترا عاشق مرداي قوي شدن و پسرا عاشق عروسکا

معیارهای سلامت روانی




براساس نظر كارشناسان سازمان جهانی بهداشت ،‌سلامتی نه فقط به فقدان بیماری و نقص عضو بلكه به حالت رفاه كامل جسمی ، روانی و اجتماعی اطلاق می شود بنابراین تعریف ، سلامت روانی به عنوان یكی از معیارهای تعیین كننده سلامت عمومی شناخهت می وشد . فردی كه از سلامت روانی برخوردار است ،ضمن احساس راحتی و آسایش قادر است در اجتماع به راحتی و بدون اشكال به فعالیت بپردازد و ویژگی های شخصی وی در آن اجتماع ،‌موجب خشنودی و رضایت است .

سلامت روانی و بدنی لازم و ملزومند . متخصصان علوم تغذیه و پژوهشگران تناسب فیزیكی ،بین سلامت روان و بدن با كیفیت تغذیه و میزان تحریك جسمی ،‌ارتباط معناداری یافته اند . مطالعات زیستی ـ شیمیایی مغز انسان نشان می دهد كه سلامت روان و ذهن ،احتمالا به منظم و متعادل بودن فعالیتهای الكتروشیمیایی سلولهای مغز ی و دستگاههای عصبی بستگی دارد .

به سختی می توان كسی را یافت كه متعادل منطقی و آگاه به اعمال خود باشد هر فرد در دوره هایی از ندگی خود دارای ویژگیهایی از قبیل شیدایی ، افسردگی ،اجتماعی بودن ،بیگانگی ،‌جست و خیز و انفعالی بودن است ،بنابراین به شكلی رفتارهای غیرم نطقی را تجربه می كند . تفاوت رفتارهای عادی و غیر عادی یك امر رتبه ای و درجه بندی شده است .برخی از مردم بیش از دیگران غیر منطقی هستند . و بعضی دیگر چنان غیر منظقی هستند كه در زمینه سازگار شدن با زندگی به كمك نیاز دارند .

همچنین فرانكل اراده معطوف به معنا را ملاك سلامت روان می داند . او نظریه معنا درمانی را برای درمان كسانی كه زندگیشان بدون معناست معرفی می نماید .در این نظریه ،‌طبیعت انسان بر سه محور استوار است :آزادی اراده ،اراده معطوف به معنا و معنای زندگی .او معتقد است با آنكه در معرض شرایط بیرونی معینی هستیم كه برزندگی ماتاثیر می گذارد با این حال در انتخاب واكنشهای خود نسبت به این اوضاع و شرایط آزاد هستیم . اراده معطوف به معنا و معنای زندگی به نیاز مداوم انسان به جست و جستجو نه برای خویشتن بلكه برای معنایی كه به هستی ما منظور می بخشد ارتباط می یابد . هرچه بتوانیم از خود فراتر رویم و خود را در راه چیزی یا كسی ایثار كنیم انسان تر می شویم . مجذوب شخص یا چیزی فراسوی خودشدن معیار نهایی رشد و پرورش شخصیت سالم است . به اعتقاد فرانكل جوهر وجود انسان را سه عامل معنویت ،آزادی و مسولیت تشكیل می دهند .

برای دسترسی به سلامت روانی باید بپذیریم كه در رفتار خود آزادی انتخاب داریم و این آزادی را هب كار ببریم و مسوولیت انتخاب نیز با خودماست . بنابراین سلامتی و عدم سلامتی روانی به مقدار زیادی ناشی از تجارب موفق و ناموفق در دوران تحصیلی و واكنشهای معلمان و والدین نسبت به اآنان است .

زمانی كه شخصیت كودك شكل نگرفته ،سالهای نخست زندگی تحصیلی خود را آغاز می كند ،‌در مسیر رشد و بالندگی قرار می گیرد و درطول بهترین سالهای عمر خود ،‌با عوامل مختلف موثر بر تحول شناختی ،عاطفی و اجتماعی به كنش متقابل می پردازد كه نتیجه اش همان چیزی است كه به صورت جوان 19 ـ 18 ساله ای به جامعه تحویل داده می شود .


حال چنانچه این فرد به ویژگی ها و خصایص شخصیت سالم آشنا و در جهت كسب آنها تلاش كند . زندگی ای سرشار ازامید ، شادی ،‌آرامش و همراه با موفقیت خواهد داشت.

جبران خليل جبران


نويسنده و انديشمند لبناني ( 1883-1931 )

"جبران خليل جبران" در ششم ژانویه‌ي سال ۱۸۸۳، در خانواده‌ای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در "البشری"، ناحیه‌ای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش "کامله رحمه" زنی هنرمند بود كه در سی سالگي، جبران را از شوهر سوم خود، "خلیل جبران" به دنیا آورد. شوهرش مردی بی‌مسئولیت بود و خانواده را به گرداب تهيدستي کشاند. جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام "پیتر"، شش سال بزرگتر از خود و دو خواهر کوچکتر به نامهای "ماریانه" و "سلطانه" داشت که در همه‌ي زندگي به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در تهيدستي بزرگ ‌شد، از دانش رسمی بی‌بهره ماند و آموزش ‌هایش محدود به ديدارهاي منظم [ =به‌سامان ] با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به دليل پرداخت نكردن مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی، همه‌ي اموالشان را گرفت و خانواده را آواره کرد. سرانجام مادر جبران برآن شد تا با خانواده‌اش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش، لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکا رفت و در بوستون ساکن شد.

ادامه نوشته

گل سوسن چلچراغ

 

 

 

1

 

2

قول عاشورایی.....

سلام دوستان

بیایید در عاشورای امسال یه قول بهم بدیم

البته قول به وجدانمون!

چه قولی؟!

من به وجدان خودم قول میدم

از این عاشورا به بعد

تا هر موقع خدا بهم عمر داد

دیگه  راجب هیچ کس حرف نزنم که فلانی اینجور است و اونجور است

هر که هر مرامی میخواد داشتهُ باشهُ

 برای خودش!

خسته شدیم از غیبت دیگران

میدونی چرا

چون وقتی از دیگران حرف می زنیم

 یعنی خود ما مبرا از عیب اونها هستیم

من به خودم قول میدمُ بجز خودم راجب کسی نظر ندم 

 و تا اینکه خواستم در مورد دیگران

 (از یک دوست ساده گرفته تا همکارو

 همسایه و خانواده و ریس جمهورو..)

حرفی بزنم

 با خودم بگم ممکنه من اگه همون موقعیت رو داشتم بد تر از اون  باشم 

قول به وجدانم میدم دیگه در مورد دیگران  چیزی نگم

شما رو نمیدونم

التماس دعا

 

 

گاهی.....

"گاهی گمان نمی کنی ولی می شـــود

گاهی نمی شود که نمــی شــــــــــــود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت اســـت

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شـــود

گاهی گدایٍ گدایی و بخت یار نیســـت

گاهی تمام شهر گدای تو می شـــــــود "

کمی باور برای ادامه زندگی.....

امشب اینجا واژه ها  نای ماندن ندارند . مانده اند در این وادی بی رنگ تن . از پی بودنی هراس انگیز ، ماندنی وسوسه انگیز ..........  و پاییز با شولای هزار رنگ خویش می خرامد و هیچ کس را باور دیدن نیست .

 هنوز چامه چامه غزل می سرایم بر اندوه بی پایانش و مانده ام ....... آری مانده ام  در میان طلاتم بی پایان ماندن !!!

منشور بودنم را بر تارک بی حیای پاییز سراییده ام و سپیدار بلند خانه ی سهراب را گواه گرفته ام .

هنوز شیون شیون درد می بارد بر سایه سار کوچه ی فرهاد و کودکان خانه ی پاییز جان      می دهند بر سریر سنگ فرش سرد .

اینجا هنوز درد می بارد از پنجره ی نیمه باز خانه ی همسایه . هنوز ننگ می بارد از حنجره بیداد همسایه.

ادامه نوشته

چند زن اهل زیمبابوه به جرم تجاوز به مردان در پایتخت این کشور محاکمه شدند.

 
به گزارش افکارنیوز به نقل از ایسنا، یکی از قربانیان که مایل بود ناشناس باقی بماند در یک مصاحبه با تلویزیون ملی زیمبابوه گفت: این حادثه زمانی اتفاق افتاد که ۳ زن در حراره، پایتخت زیمبابوه او را سوار ماشین‌شان کردند.

وی گفت: یکی از آنها به صورت من آب پاشید و بعد آمپولی به من تزریق کرد که سبب افزایش شدید میل جنسی در من شد و مرا مجبور کردند که برای چندین بار متوالی با آنها رابطه جنسی داشته باشم.

او اضافه کرد: در نهایت آنها مرا در جنگل به صورت کاملا برهنه رها کردند.

این زنان به اتهام ۱۷ مورد ارتکاب تجاوز به مردان روز دوشنبه در دادگاه محاکمه شدند. اگرچه هیچ قانونی در زیمبابوه در رابطه با تجاوز یک زن به مرد وجود ندارد.

این سه زن اتهامات را رد کردند و ماه گذشته به قید ضمانت از زندان آزاد شدند. آنها گفته‌اند که از زمان آزادی تاکنون به دلیل اجتناب از مزاحمت‌های ناخواسته مجبور شده‌اند که در خانه بمانند.

سایت زندگی.....

1. در زندگی و معاشرت با دیگران، نرم‌افزار باشیم، نه سخت‌افزار.

2.
برای پسوند فایل زندگی اجتماعی و خانوادگی، از سه كاراكتر "ع"، "ش" و "ق"، استفاده كنیم نه چیز دیگر.

3.
هیچ‌گاه قفل سی‌دی قلب مردم را نشكنیم كه "تا توانی دلی به دست آور، دل شكستن هنر نمی‌باشد".

4.
چنانچه در كاری شكست خوردیم، آن را "Shut Down" نكنیم بلكه آن را "Restart" كنیم.

5.
برای مانیتور زندگی‌مان، بك‌گراند (Background) سبز یا آبی را در نظر بگیریم نه سیاه یا دودی.

6.
برای سیستم قلبمان از مانیتورهای تخت و صاف (Flat) استفاده كنیم.

7.
برای حل اختلافات زناشویی، روی گزینه "گذشت و ایثار"، دابل كلیك (Double click) كنیم.

8.
برای فایل‌های اسرار زندگی‌مان، پسورد (password) بگذاریم و آن را مخفی (Hidden) كنیم.

9.
همواره پیش از سخن گفتن، سی پی یوی فكرمان را به كار بیندازیم.

10.
بر صفحه مشكلات مردم، كلید F1 باشیم و آنان را كمك و راهنمایی (Help) كنیم.

11.
اگر شخصیت ما بزرگ و والاست، این نوع شخصیت، نباید به ما اجازه دهد كه با هر كسی چت (Chat) كنیم و هر كسی با ما چت كند.

12.
اگر از كسی بدی و كم‌لطفی دیدیم، آن را "Save" نكنیم بلكه آن را "Delete" نماییم و حتی آن را از ریسایكل‌بین (Recyclebin) قلب مان كاملاً محو كنیم.

13.
به دیگران اجازه ندهیم در "سی دی رام" زندگی‌مان هر نوع "سی دی" را كه بخواهند، قرار دهند.

14.
خانه و دفتر كارمان، به روی مردم نیازمند، "Open" باشد.

15.
تا حرف كسی تمام نشده، اسپیكر (Speaker) خود را روشن نكنیم.

16.
در زمان ناتوانی، درماندگی و تاریكی زندگی دیگران، كلید "Power" برای آنان باشیم.

17.
در سایت زندگی شخصی‌مان، یك رُوم (Room) به نام مشكل‌گشا (Moshkelgosha) بسازیم تا دیگران با ما چت (Chat) كنند.

18.
هنگام مشاهده خوبی‌ها و نیكی‌های دیگران، بلافاصله كلید پرینت اسكرین (Print Screen) را بزنیم و از آن ها تصویر بگیریم.

19.
فایل‌های مهم زندگی خود را گاه به گاه، اسكن (Scan) كنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.

20.
نگذاریم هر كسی در رُوم (Room) زندگی‌مان چت نماید و در این صورت، او را ایگنور (Ignore) كنیم.

21.
چشم‌های مان را به روی عیب‌های پنهان مردم، "Close" كنیم.

22.
گاه و بی‌گاه، كامپیوتر زندگی‌ ما هنگ (Hang) می‌كند كه باید آن را با "فكر"، "مشورت" و "برنامه‌ریزی"، ری‌استارت (Restart) كنیم.

23.
برای كپی گرفتن از دیسكت زندگی دیگران، نخست آن را ویروس‌یابی و سپس ویروس‌كشی كنیم.

24.
مواظب باشیم كه رایانه زندگی زناشویی‌مان، ویروس غرور و لج‌بازی به خود نگیرد كه در این صورت، ممكن است هیچ آنتی‌ویروسی نتواند آن را از بین ببرد.

25.
فایل‌های مهم زندگی خود را گاه به گاه، اسكن (Scan) كنیم تا اگر به ویروسی آلوده شده باشند، سریعاً مشخص شود.

26.
اگر می‌خواهیم در زندگی خویش موفق و خوشبخت باشیم، باید خودمان زیرمنوهای Programs را دقیقاً تنظیم كنیم و نباید بگذاریم كه دیگران این كار را برای ما انجام دهند اگر چه می‌توانیم در این زمینه، با آنان مشورت كنیم.

27.
پیش از پرینت گرفتن از سخنان مان، پیش‌نمایش چاپ (print preview) آن را مشاهده كنیم.

28.
اگر روزی رایانه زندگی ما با همسرمان هنگ كرد، سه كلید "كنترل اعصاب"، "انصاف" و "دلیل عصبانیت" را بزنیم.

29.
هارد مغز خود را از برنامه‌های غیرمفید، پر نكنیم، تا فضا را برای نصب برنامه‌های مفید، تنگ ننماییم.

30.
برای این كه از دیدن مانیتور زندگی، بیشتر لذت ببریم، كارت گرافیك بالا برای آن تهیه كنیم.

31.
اگر لازم است كه مانیتور رایانه ما دارای رنگ‌های متنوع و متعدد باشد، ولی مانیتور ارتباطات ما با مردم، حتماً باید یك‌رنگ باشد.

32.
در خطاطی كامپیوتری، از برنامه "كِلْك" هم می‌توانیم استفاده كنیم اما در خطاطی زندگی، از برنامه "كَلَك" نباید استفاده كنیم.

33.
بكوشیم تا خوش اخلاقی را به جای این كه در رم (Ram) و حافظه موقت داشته باشیم، در رام (Rom) و حافظه پایدار داشته باشیم تا در هنگام آغاز (Start) ارتباط با دیگران، آن را به كار گیریم.

34.
در كیس (Case) مستكبران و زورمداران، "سی دی رام" نباشیم بلكه "سی دی ناآرام" باشیم.

35.
قانون كپی‌رایت زندگی اجتماعی به ما اجازه نمی‌دهد كه سی دی بدی‌ها و عیب‌های دیگران را رایت كنیم.

36.
در سایت زندگی، همیشه لینكِ (Mahabbat) داشته باشیم و هیچ گاه برای این سایت، فیلتر نگذاریم.


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

قصه هایم را خریداری نبود


حالمان بد نیست غم کم می خوریم

کم که نه! هر روز کم کم می خوریم

عشق می ورزم، عذابم می دهند

خود نمیدانم کجا رفتم به خواب

از چه بیدارم نکردی آفتاب؟

خنجری بر قلب بیمارم زدند

بی گناهی بودم و دارم زدند

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست

از غم نامردمی پشتم شکست

سنگ را بستند و سگ آزاد شد

یک شبه بیداد آمد داد شد

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام

تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم

خوب اگر اینست من بد می شوم

بس کن ای دل ، نابسامانی بس است

کافرم ، دیگر مسلمانی بس است

در میان خلق سردرگم شدم

عاقبت آلوده مردم شدم
بعد ازاین با بیکسی خو می کنم

هر چه در دل داشتم رو می کنم

نیستم از مردم خنجر بدست

بت پرستم بت پرستم بت پرست

بت پرستم، بت پرستی کار ماست

چشم مستی تحفه ی بازار ماست

درد می بارد چو لب تر می کنم

طالعم شوم است باور می کنم

من که با دریا تلاطم کرده ام

راه دریا را چرا گم کرده ام؟

قفل غم بر درب سلولم مزن

من خودم خوشباورم گولم مزن

من نمی گویم که خاموشم مکن

من نمی گویم فراموشم مکن

من نمی گویم که با من یار باش

من نمی گویم مرا غم خوار باش

من نمی گویم، دگر گفتن بس است

گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

روزگارت باد شیرین! شاد باش

دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

آه ! در شهر شما یاری نبود

قصه هایم را خریداری نبود

وای ! رسم شهرتان بیداد بود

شهرتان از خون ما آباد بود

از درو دیوارتان خون می چکد

خون من ، فرهاد ، مجنون می چکد

خسته ام از قصه های شوم تان

خسته از همدردی مسموم تان

اینهمه خنجر دل کس خون نشد

این همه لیلی، کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان

بیستون در حسرت فرهادتان

کوه کندن گر نباشد پیشه ام

بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دور و پایم لنگ بود

قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود

تیشه گر افتاد دستم بسته بود

هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه

فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه

هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه

هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست

حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم

گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم