"" مقصد ""
کوله بارم بر دوش سفری باید رفت
سفری بی همراه
گم شدن تا ته تنهایی محض
یار تنهایی من با من گفت:
هرکجا لرزیدی
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل
من خدا را دارم..........
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد
برسیم!
زائر حرم......
دنیا را
نمی توان چشید
اما می توان دید
ای دنیای من
جک.....
دو باره می پرسن: پس برج میلاد چی؟
جواب می ده: بابا شما خبر ندارین! اگه برج آزادی پاهاشو ببنده، از میلاد هم بلندتره
چون صبح و ظهر
هیچ خبری نیست
ولی عصصصصصصصصصر، بیا ببین چه خبره
قیمت زندگی.....
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی ميکنی!
مهربانی
مهربانی یعنی
فرستادن یک نامه
به یک دوست
نوروز 92 بریم سیرجان و.......
سیرجان
شهری است در استان کرمان این شهر مرکز شهرستان سیرجان است. جمعیت این شهر بر پایه آمار سرشماری سال ۸۵ برابر با ۱۶۷٬۰۱۴ نفر است
سیرجان صاحب یک منطقه ویژه اقتصادی است که از طریق راه آهن، جاده و هوا به دیگر مناطق ایران و جهان مرتبط است
جغرافیا
سیرجان، پیش از اسلام و تا میانههای سده دهم میلادی شهر عمده و مرکز ایالت کرمان بوده که شهریگان و سیرگان هم گفته شدهاست. سیرجان تقریباً در هشت کیلومتری شرق شهر جدید سعیدآباد قرار داشته و در آن زمان والی کرمان نیز در همین محل مستقر بودهاست. معماری سیرجان صاحب یکی از بی نظیرترین نوع بادگیرهای ایرانی به نام بادگیر چپقی است. این شهر به دلیل قدمتی که دارد، مجموعه و موزهای است ازادوار مختلف تاریخ ایران که هنوز در بناهای این شهر انعکاس دارد.
کویر نمک سیرجان در فاصله ۳۰ کیلومتری غرب شهر سیرجان واقع در استان کرمان میباشد. طول این کویر در حدود ۵۰ کیلومتر و عرض آن در قسمت میانی برابر با ۲۰ کیلومتر میباشد که هر چه در جهت شمال یا جنوب آن حرکت کنید از عرض آن کاسته میشود
نام
نام سیرجان در اصل سیرگان بوده و بنای آن را به بهمن پادشاه اشکانی نسبت میدهند و در استیلای عرب آن را معرب کردند و سیرجان نامیدند. عدهای از مردم سیرجان مهاجرانی هستند که در سالهای پیش ازسیوند فارس به سیرجان مهاجرت نمودهاند
رهآورد:
- مسقطی، لواشک شکلاتی، پسته، نان کلیسیرو، کماچ اش
- شیرینی خانگی، لوز پسته، هندی، بادام . قووتو
سیرجان به موازات شهرهای کرمان و رفسنجان یکی از مراکز اصلی تولید پسته کشور بوده که به لحاظ افزایش سطح زیر کشت در چند سال اخیر و به ثمردهی رسیدن باغات جوان از عمده ترین تولیده کننده گان خواهد شد. به نظر میرسد پسته(که سوم ترکندشون) سیرجان به به لحاظ شرایط اقلیمی از نظر کاهش آلودگی به آفلا توکسن در وضعیت بسیار بهتری قرار دارد که این از مزایای پسته این شهرستان به شمار میآید. منطقه ویژه اقتصادی سیرجان به عنوان اولین منطقه ویژه اقتصادی کشور نقش موثری در توسعه این مناطق در کشور داشتهاست.
فاصله......
سلام
گاهی
فاطله ها
زیاد است
.
.
.
.
.
گاهی افتخار....
گاهی اوقات آدم افتخار میکنه به يکسری از هموطن هاش که واقعا" ايرانی اند.
ايرانی بودن را نه در فخر فــــــروشی به شکوه گذشته تاريخی خود،
بلکه در اعمال خود متجلی می سازند و اين می شود بزرگترين افتخار هر ايرانی
يکی از اين هموطن ها، خانم ساناز سهرابی است ساناز، ۲۹ آذر بود که با اجرای يک پرفورمنس آرت به نام:
" تحريم هـــا جنگ خاموش "
در مقابل سازمان ملل در نيويورک، توجه مردم دنيا را به سمت موضوع
"تحريم هـــــــــاي غرب عليه ايران "
جلب کرد هدف او از اجرای هنری اش اين بود که در افکار عمومی
درباره تأثير منفی تحريمهــــا روی سلامت مردم ايران ، حساسيت ايجاد کند.
او در اين کار، از ۲۶ هزار کپســول استفاده کرد که طی هفتههای گذشته با
روايتهای بيماران ايرانی و مشکلاتی که در پی کمبود يــــــــا افزايش قيمت دارو برای شان به وجود آمده پر شده بود.
ساناز سهرابی ضمن قرار دادن اين کپسولها روی زمين، آنها را ميان عابران
و نيز افرادی که از درب سازمان ملـــــــــل بيرون می آمدند پخش کرد.
ساناز سهرابی، اجرای هنری اش را به منوچهر اسماعيلی، پسر پانزدهسالهی اهل دزفول استان خوزستان،
که ماه گذشته ( آبان) به خاطر دسترسی نداشتن به داروی هموفيلی جـــــان خود را از دست داد تقديم کرد.
ممنون ساناز سهرابی که صدای مردم کشورت شدی و به جای ما فريـــاد زدی " دردهای " ما را...
بر دستان هنرمندت بوسه می زنم
به عنوان يک هموطن از تو متشکرم.
پاينده باشی
احياى قلب
از وصاياى على بامام حسن عليهما السلام :
وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاء.
يقين را و نورانى كن دل را بعلم و دانش ، و خوار كن آنرا به ذكر
و يادآورى مرگ ، و دل را باقرار بفنا و نيست شدن دنياوادار،
تا نپندارى كه سراى جاويد همين دنياست .
نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ؛ ص392 .
به پند و موعظه دل زنده گردان ****بزهد و پارسائيش بميران
قوى گردان تو آنرا با يقينت ****بكن نورانيش با نور حكمت
قضاوت.....
یه پیر مردبا عصا مرد توی مترو ایستاده بود مرد میانسالی هم نشسته بود
در حال خواندن روزنامه . نظرش به کنارش بود به پسر نوجوانی که نشسته بود
و بلند نمی شد پیر مرده جاش بشینه!
مرد میانسال ظاهرش نشون میداد که خودخوری می کنه و
احتمالا توی ذهنش مرور می کرد که پسر نوجوان چرا بلند نمیشه پیر مرده جاش بشینه
و هزاران فکر دیگه....
ایستگاه بعدی که مترو رسید پسر نوجوان در حالی که به سختی بلند می شد
اروم بلند شد که پیاده بشه
مرد میانسال تازه متوجه شد پسر نوجوان پاهاش معلولیت داره
و نمیتونسته سرپا بایسته!!!!
حالا باید بیاموزیم توی ذهنمون
در مورد کارا و ورفتار دیگران زود قضاوت نکنیم
قضاوت ....
نا گهان چقدر زود
دیر می شود
چقدر زود در مورد دیگران
قضاوت می کنیم!؟
چگونه شاد زندگی کنیم؟

«ابراهام لینکلن» گفته است اغلب مردم تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند. در واقع آنچه که در زندگی برای ما رخ می دهد آنقدر ها تعیین کننده شادی ما نیست، بلکه بیشتر نوع واکنش ما نسبت به آن رخدادهاست که نقش تعیین کننده دارد.
فردی که تازه کارش را از دست داده است ممکن است این پیشامد را به فال نیک بگیرد. پیشامدی که می تواند منجر به بروز موقعیتی تازه برای یک تجربه شغلی جدید، کشف قابلیتهای تازه و محک زدن استقلال او در محیط کار گردد. در شرایط مشابه ممکن است تصمیم بگیرد که خود را از یک ساختمان بیست طبقه پایین بیندازد و مشکل را تمام کند. بنابراین در برابر یک موقعیت یکسان یکی ممکن است به وجد بیاید و دیگری اقدام به خودکشی کند. یکی بدبختی و فلاکت را می بیند و دیگری موقعیتها و فرصتهای تازه را.
شاید در اینجا مساله را کمی بیش از اندازه ساده فرض کرده باشیم اما به هر حال این واقعیت به قوت خود باقیست که ما خود تصمیم می گیریم که در زندگی چگونه تحت تاثیرقرار بگیریم. حتی اغلب کسانی که کنترل روانی خود را از دست می دهند باز هم تصمیم به این امر می گیرند در واقع این افراد به خود می گویند: مثل اینکه زندگی کمی بیش از اندازه برای من دشوار شده است شاید بهتر باشد برای مدتی کنترل ذهنم را از دست بدهم.
اما شاد بودن همیشه آسان نیست. شاد بودن می تواند یکی از بزرگترین مبارزات ما در صحنه زندگی باشد و گاه می تواند تمام پافشاری ها، انضباط فردی و تصمیماتی را که برای خود فراهم آورده ایم مخدوش کند. معنای بلوغ، قبول مسئولیت شادی خویش و تمرکز بر داشته ها بجای نداشته ها ست. از آن جایی که انسان افکار و اندیشه های خود را بر می گزیند الزاماً تعیین کننده میزان شادی های خویش است. برای شاد بودن باید بر افکار شاد تمرکز کنیم اما ما غالباً بر عکس عمل می کنیم. اغلب تعریف ها و تمجیدها را ناشنیده می گیریم اما حرفهای ناخوشایند را مدتها در ذهن نگه کی داریم.
اگر اجازه بدهید که یک تجربه یا یک حرف رکیک ذهن شما را به خود مشغول کند خود شما از عواقب آن رنج خواهید برد. یادتان باشد که شما زیر سلطه ذهن خود هستید
اغلب مردم تعریف ها و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می کنند اما یک اهانت را سالها بخاطر می سپارند. آنها مانند آشغال جمع کن هایی هستند که هنوز توهینی را که بیست سال پیش به آنها شده است با خود حمل می کنند.
مثلاً مریم می گوید: من هنوز یادم هست که در سال ۱۳۴۰ او چطور به من گفت که چاق و احمق هستم. احتمالاً مریم حتی تعریف و تمجیداتی را که دیروز از او شده است بخاطر نمی آورد اما هنوز سطل زباله ۳۰ سال پیش را به این طرف و آن طرف می کشد.
یادم می آید بیست و پنج ساله بودم که یک روز صبح از خواب بیدار شدم و به خود گفتم: تا امروز به اندازه کافی گرفته و غمگین بوده ای، اگر تصمیم داری که روزی در زندگی آدم واقعاً شادی بشوی چرا از همین حالا شروع نمی کنی؟ تصمیم گرفتم که آن روز بسیار شادتر از گذشته باشم و این تصمیم واقعاً کارساز شد. بعدها از آدمهای شاد دیگر پرسیدم: شما چطور به این شادیها رسیدید؟ در تمام موارد جوابهای آنها دقیقاً بازتاب تجربه خود من بود. می گفتند:
ما به اندازه کافی بیچارگی و درد و رنج و تنهایی کشیده بودیم و تصمیم گرفتیم که این وضعیت را تغییر بدهیم.
● خلاصه کلام :
گاه شاد بودن می تواند کاری بس دشوار باشد. لازمه شاد زیستن، جستجوی زیباییها و خوبیهاست. یکی زیبایی منظره را می بیند، دیگری کثیفی پنجره را. این شما هستید که انتخاب می کنید چه چیز را ببینید و به چه جیز بیندیشید. کازانتزا کیس گفته است:
« قلم و رنگ در اختیار شماست. بهشت را نقاشی کنید و بعد، وارد آن شوید.»
آکریلامید چیست
يكي از موضوعاتي كه اين روزها بحث داغ اكثر رسانههاي روز كشورهاي اروپايي و آمريكايي شده است «ترس از آكريلاميد» است.
آكريلاميد يك ماده اسيدي سرطانزاست كه هنگام سوختن، برشته شدن يا پختن مواد كربوهيدراتي غلات در درجه حرارت بالا در محصولاتي چون نان، بيسكويت، كلوچه، برنج و سيبزميني ايجاد ميشود. طبق پژوهش دانشمندان، آكريلاميد در مقايسه با ديگر مواد سمي شناخته شده در غذاهاي مختلف ميتواند براي انسانها تا 100 برابر خطرناكتر باشد.
مقدار اين ماده در سيبزميني سرخ شده و چيپس بيشتر است، اما در كشور ما بيشترين نگراني از حجم توليد و مصرف آكريلاميد در نان است
آكريلاميد در نان زماني خود را نمايان ميكند كه نان بر اثر حرارت زياد و مستقيم تغيير حالت داده و به رنگ قهوهاي يا سياه درآيد و اين مشكل اصلي نانهاي مصرفي ماست كه اغلب به صورت سنتي در تنور تهيه و در حرارت زياد و مستقيم پخته ميشوند.
اين ماده سمي به محض ورود به بدن تجزيه شده و مادهاي توليد ميكند كه ميتواند با اثر روي DNA و ايجاد جهش در ژنها موجب بروز سرطان، انواع عفونتها، آسيب به سيستم ايمني و عصبي شود. عوارض عصبي اين سم شامل اختلال در هوشياري، ضعف، تحريكپذيري و تغييرات رفتاري است.
اختلالات باروري همچون تغيير در رفتارهاي جنسي، ناباروري و سقط، تحريك و قرمزي پوست و چشمها از ديگر عوارض آكريلاميد است.
- سلامت خود را فداي طعم لذيذ نانهاي برشته نكنيد و اگر قصد خريد نانهاي نازك برشتهشدهاي را داريد كه حاوي زيره، كنجد، تخمه و ... هستند آنهايي را كه رنگ روشن داشته و در اصطلاح برشته نشده هستند انتخاب كنيد. - از تُست كردن نان اجتناب كنيد و در صورت ضرورت نان را در درجه حرارت كم و به مدت كوتاه تُست كنيد. - در تركيب سوسيس جهت ايجاد بافت مطلوب از مواد پركنندهاي چون آرد و نشاسته استفاده ميشود. اين مواد هنگام سرخ شدن سوسيس در روغن منجر به پف كردن و قهوهاي شدن آن ميشوند كه اين ويژگي، محصول را بسيار خوشطعم و خوشظاهر ميكند. اما بايد بدانيد قهوهاي شدن بيش از حد كه در نتيجه سوختن تركيبات كربوهيدراتي سوسيس است ميتواند منجر به افزايش ميزان آكريلاميد محصول شود. - براي پختن كيك و پيتزا در سيني فر از كاغذ مخصوص استفاده كنيد. - از برشته شدن نان حاشيه پيتزا بشدت اجتناب ورزيد و در صورت برشته شدن حاشيه آن را دور بيندازيد. - براي
تهيه تهديگ از نان و سيبزميني استفاده نكنيد. - براي خريد نان سوخاري آنهايي را كه رنگ روشن دارند انتخاب كنيد و از مصرف بيسكويت و كلوچههايي كه سطح زيرين آنها سوخته است، بپرهيزيد
سوزن کمی، کمی کج بشه...
درست مثل آمپول زدن میمونه
آمپول مفیده
اما کافیه یه کم مقاوت کنی
یا پرستار مهربون(!) کمی بی دقتی کنه
سوزن کمی، کمی کج بشه...
و بشکنه!
اونوقته که این اتفاق که قرار بوده تو رو بهتر کنه بدتر میکنه
یه تیکه ازون سوزن تو تنت میمونه و به جای بهبود فقط درد میکشی
نصب یکآیه قرآن در ورودی دانشگاه هاروارد
نردبان
نمیفهمم درد اندامم را
درد این ذهن را
و درد این دستان همیشه سرد را
دنبال طبیب جانم شده ام
نجاری را دیدم با عالمی کار
و خواستم نردبانی بسازد بلند
به حرفهای دختری زرد ونمور
کجا که کسی گوش دارد
لحظه ای کنج حجره اش جا خوش کردم
نگاهی به دراعه ی بلند تنم کرد
به موهای خیس و بلندم
به چشم های غمینم
به وصله های پیرهنم
به اندام لاغر م
و از سکه هایی که نداشتم و معلوم بود اندرونم
گفت : نردبان به چه کار؟
گفتم بلند باشد نردبانم
گفت چند پله؟
گفتم تا خدا ..
کی آماده میشود آقا؟
........
تغییر تاریخ....
دیگر فصل خواندن شعرهای عاشقانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نیست
عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرفان در حوضی تنگ دارد تقلا به بقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا میکند
و ماهیان کوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه هارا دور میزنند
هوا لطیف نیست و باران نمی بـــــــــــــــــــــــــــــــارد
زوزه ی باد است و هراسی شبـــــــــــــــــــــــــــــــــانه
روزها در پشت خسوف چند ساله ای سیاهنــــــــــــــــــــــد
وشب ها در میهمانی قطبی دیگر روشــــــــــــــــــــــــــــــــــن
از آدمها چیزی نمانده !!
کودکان هم که دروغ را ازبرنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
و با کبــــــــــــــــــــــــــــری و پتروســـــــــــــــــــــــــــــ ـدو تیتر بزرگ ذهن ما دشمنند!!
تاریخ در دفترهایشان دارد گمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میشود
کودک امروز معلم فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردا میشود
بی ذره آگاهی از حقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
که بداند کدام کودک درسر درس خطـــــــــــــــــــــــاکرد
وصداقت بعدازبازی گل یا پوچ گمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میشود
گرگم به هوا بازی بچه های کوچــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه میشود
واینگونه تاریخ تغییر میکند
ای پراید ای هلو.....
روزگار، ما را به جايي رسانده كه به پرايد نامه بنويسيم. (فكر كن!) پرايد عزيزم، شنيدهام مرز هجده ميليون تومان را رد كردهاي.اي قشنگتر از پريا از اين به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نريا. چون با اين وضعيت زورگيري، اختلاس و... كلا بچههاي محل دزدن و خداي نكرده زبانم لال يكجا تو رو ميدزدند.
پرايد خوبم، انژكتورت را قربان، اي لاستيكت تو حلقم، اي فداي برجستگي صندوق عقب تو، اي دور رينگت بگردم، فكر ميكردي يك زمان به مدد تلاش شبانه روزي مسوولان هجده ميليون تومان بشوي؟!
اي پرايد، اي نازنين، اي ماكسيما مخفي، اي طرح ژنريك بنز، اي پرادو مينيمال تو الان در شرايطي هستي كه ميتوان لنتهايت را طوطياي چشم كرد. تو الان در موقعيتي هستي كه دود اگزوزت صد مرتبه از هواي فرحزاد مصفيتر است! تو چنان مقام و منزلتي داري كه مردم عاشق جيب چاك تو هستند. يعني قيمتت جيب جر ميدهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سايپا سر در كارخانهاش بيلبورد بزند «اين ور پرايد اوفينا/ اون ور پرايد اوفينا».
اي تراول چك متحرك، اي هر دور لاستيك تو شيش ماه كار كردن من، اي كه ديروز در حد غضنفر بودي و امروز اما يك پا «ارزو» شدي. همينطور كه در خيابانها حركت ميكني و از مردم دل ميبري به جان مسوولان با بالا گرفتن برف پاككنهايت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كيمياگري بلد بودند، كه توانستند نه مس، كه لگني مانند تو را طلا كنند؛ طلاي هجده عيار! باز من نميدانم چرا اين مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد ميكنند. قيمت پرايد امروز، قيمت زانتياي يك سال پيش است. آيا اين امر به راحتي به دست ميآيد؟ اين دوستان ناممكنها را براي ما ممكن كردهاند. اي الهي آخ و همينطور بچهها متشكريم از بيخ.
محرم.....



گوشه ی چشمتون رابکشیداسمی که می بینیدعشق شماست

زائر حرم.....
سلام عزیز مهربون،اجازه هست بشم فدات؟
اجازه هست تو شعر من، اثر بذاره خنده هات؟
شب که می شه یواش یواش، با چشمک ستاره هاش
اجازه هست از آسمون، ستاره کش برم برات؟
اجازه هست بیای پیشم یه كم بگم دوست دارم؟
تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم
بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی كسی
بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم
اجازه هست خیال کنم، تا آخرش مال منی
خیال کنم دل منو، با رفتنت نمی شکنی؟
اجازه هست خیال کنم، بازم میای می بینمت؟
با اون چشای مهربون، دوباره چشمک می زنی؟
طپش طپش با چشمكت، غزل بگم برای تو
با اتكا به عشق تو، تو زندگی برم جلو؟
هر چی بگی نه نمی گم، جونم بخوای برات می دم
هر چی می خوای بهم بگو، فقط بهم نگو برو
اجازه هست بازم تو خواب، بوس بكارم كنج لبات
یه شعر تازه تر بگم، به یاد شرم گونه هات
نشونیتو بهم می دی؟ تا پنهون از چشم همه
ورق ورق نامه بدم بازم برات
همیشه مهربون من! نامه رسید به انتها
فقط یه چیز یادت باشه: بازم به خواب من بیا
شك.....
- «آدمی به مسایل خود بیش از اندازه نزدیک میشود و از اینرو تردید میکند و میترسد. دوست یا «شفادهنده» به روشنی موفقیت و سلامت یا برکت و ثروت را برای او میبیند و هرگز دچار تزلزل نمیشود چون بیش از اندازه بهآن وضعیت نزدیک نیست.
- فلورنس اسکاول شین، چهار اثر
با زندگیت میخوای چیکار کنی؟؟؟؟
این یک سوال نیست یک دنیا زندگیست؟

زائر حرم
وارد اتوبوس شدم، جایی برای نشستن نبود، همانجا روبروی در، دستم را به میله گرفتم...
پیرمرد با کُتی کهنه، پشت به من، دستش به ردیف آخر صندلی های اقایون گره کرده! (که میشود گفت تقریبا در قسمت خانم ها)
خانم دیگری وارد اتوبوس شد، کنار دست من ایستاد، چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت، شروع کرد به غرلند کردن!
ـ برای چی اومده تو قسمت زنونه! مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی!
ـ خانم جان اینطوری نگو، حتما نمی تونسته بره!
ـ دستش کجه نمی تونه بشینه یا پاش خم نمیشه؟
ـ خب پیرمرد ِ! شاید پاش درد میکنه نمی تونه بره بشینه!
ـ آدم چشم داره می بینه! نیگاه کن پاش تکون میخوره، این روزها حیاء کجا رفته؟!...
سکوت کردم، گفتم اگر همینطور ادامه دهم بازی را به بازار می کشاند! فقط خدا خدا میکردم پیرمرد صحبت ها را نشنیده باشد!
بیخیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش برفها را تماشا کنم...
به ایستگاه نزدیک می شدیم
پیرمرد میخواست پیاده شود
دستش را داخل جیبش برد
پنجاه تومنی پاره ایی را جلوی صورتم گرفت
گفت:"دخترم این چند تومنیه؟"
بغض گلویم را گرفت، پیرمرد نابینا بود! خانم بغل دست من خجالت زده سرش را پایین انداخت و سرخ شد...
نجوا ................................
چه راست گفت پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ) « برای گفتار و كرداری كه از برادرت سر می زند، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش»
تلخی عمر بشر حاصل...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه وقتایی با خودم فکر میکنم بعضی از آدما که انقدر در طول زندگیشون دوندگی کردن
چرا انقدر زندگی تلخی دارن؟؟
چرا از زندگیشون راضی نیستن؟
چرا میگن بدشانسی آوردیم؟یا اینکه خدا فلانکسو بیشتر از من دوست داره!!!پ
چرا من طلاق گرفتم و انقدر بدبختم ولی دوستم زندگی شاد و مرفهی با همسرش داره؟؟
چرا من هنوز بیکارم ولی دوستم که تو مدرسه شاگرد تنبل بود الان بهترین کار و حقوق رو داره؟؟
اون روز بابام یه حرفی زد برام جالب شد
گفت تلخی عمر بشر حاصل بی تجرگیست
ولی پدربزرگ دوست من مگه کم تو زندگیش تجربه کسب کرده که الان زندگی تلخی داره؟؟!!
یکم فکر کردم
بنظرم رسید باید این ضرب المثل رو تغییر بدن و بگن
تلخی عمر بشر حاصل بی تقواییست
اگه تقوا داشته باشیم نمیگیم خدا اونو بیشتر از من دوست داره
اگه تقوا داشت باشیم میگیم خدا به همه به یک میزان نعمت و عقل داده
این از کم کاری خودم بوده که فلان کس زندگی شادی داره ولی من...
البته شاید من اشتباه میکنم
حاجی
اوائل که تازه کارمند شده بودم، هنوز به محیط و جو اداره مان آشنا نبودم و شیوه و سبک صبحبت کردن شان را نمی پسندیدم و برایم نامأنوس بود، مثلا وقتی می خواستم رییسم را صدا بزنم برایم دشوار بود که بگویم "حاجی"!!! و با همان سبک خودم می گفتم: "استاد"! بعد از مدتی یکی از همکاران به طور دوستانه به من تذکر داد که این عنوان مناسب این محیط نیست و من کم کم به "حاجی" گفتن عادت کردم.
تا اینکه بعد از یک سالی برای ادامه تحصیل دوباره به دانشگاه رفتم. اوائل ترم بود سرکلاس همه ساکت نشسته بودند و استاد داشت در مورد "بازیابی اطلاعات" صحبت می کرد، و من که سابقه سئوال پرسیدن هایم زبانزد خاص و عام است، سئوالی به ذهن خلاق و متفکرم رسوخ کرد و بدون معطلی دستم را بالا کردم و گفتم: "حاجی اجازه؟"
صدای شلیک قهقه بچه ها بود که مثل آب یخ روی من ریخته شد و تازه فهمیدم چه گافی داده ام!!!!
درد....
درد من حصار برکه نیست، درد زیستن با ماهیانی است
که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است
چارلی چاپلین میگفت :
چارلی چاپلین میگفت :
آموخته ایم که با پول می توان خانه خرید ولی آشیانه نه
می توان رختخواب خرید ولی خواب نه
می توان ساعت خرید ولی زمان نه
می توان مقام خرید ولی احترام نه
می توان کتاب خرید ولی دانش نه
می توان دارو خرید ولی سلامتی نه
می توان آدم خرید ولی دل نه........
ناگهان.......
حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
موفقیت یعنی تمرکز
روزگاری،مردی پیکان ساز در دهکده ای کوچک در هند زندگی می کرد.یک روز وقتی مشغول ساخت و پرداخت دقیق تیر در کارگاهش بود،سپاهیان شاه از آن جا گذر کردند...سپاهیان از کنار او عبور نمودند و او حتی،سر خود را هم بلند نکرد!
یکی از فرزانگان دهکده،که این صحنه را دیده بود،از پیکان ساز پرسید:آیا سپاهیان پادشاه را ندیدی؟
پیکان ساز با تعجب پاسخ داد:کدام سپاهیان؟!
آن مرد فرزانه،بلافاصله در برابر او تعظیم کرد وگفت:تو مرشد منی.
به خاطر داشته باشید تمامی نوابغ جهان،کسانی بودند که از تمرکز فوق العاده ای برخوردار بودند.موفقیت یعنی تمرکز،تمرکز و تمرکز.
اسب اصیل هیچ گاه به دیگر اسب ها در طی یک مسابقه نگاه نمی کند؛بلکه تمام توجه خود را روی سریع دویدن معطوف می کند.
هنری فوندا
نا اميدي ممنونع.....

گله میکردم از خدا ، از وضع خودمون، از بی عدالتی ، از تظاهر ، از گرونی، از...
بهش میگفتم چرا انقد صبوری، بهش میگفتم خسته شدم بهش میگفتم پس کی دیگه میخوای کمک کنی؟
اما الان،
دیگه هیچ گله نمیکنم از خدا، فقط التماسش میکنم، التماسش میکنم: یارب! امام زمان رو برسون، خدایا خواهش میکنم امام زمان رو برسون، خدایا ماه مهمانی توئه، ماه کرم توئه، خدایا به جرم مسلمانی، گناه دارن خدایا.

پ.ن: خودم رو میزارم به جای اونها، حتی تصورش هم وحشتناکه.
بیاید انتقاد کنیم، سرزنش کنیم، دنبال عدالت بگردیم ولی ناشکری نکنیم.
زائر حرم....

کاش....شد همه ی ...
صلوات

صلوات از جانب خداوند رحمت است و از سوى فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است .
كوهستان الوند
|
كوهستان الوند - همدان كوه معروف و عظیم الوند، در جنوب شهرستان همدان واقع شده است و خط الراس آن، حد طبیعی بین این شهر با شهرستان تویسركان است كه جهت آن شمال باختری - جنوب خاوری می باشد |
|
|
| |
|
|
قصه بی اعتمادی همه به همه
چند روز پیش رفته بودم برای درخواست یک وام. از قضا متقاضیان آن وام بانکی همگی تحصیلکردگان مقطع کارشناسی ارشد به بالا بودند دکتری بودند و تعداد زیادی از آنها هم مدرس دانشگاه. نکته اما این بود که مهلت تعیین شده برای تکمیل مدارک و ارایه آنها بیشتر از یک ماه بود.
«چه باید کرد» برای ترمیم بنای اعتماد
کوری
شرایط امروز خیلی مرا یاد رمان ژوزه ساراماگو می اندازد. «کوری» برنده جایزه نوبل ادبی 1998 شد. «کوری» وضعیت جامعه ای را در شرایطی نشان می دهد که همه مردم مریضی کوری گرفته اند. در این شرایط هر کسی دور از چشمان ناظر دیگران حق دارد- یا احساس می کند که حق دارد- تا هر کاری می خواهد بکند؛ هر کاری که در شرایط بینایی دیگران نمی تواند بکند.
اعتقاد علیه خرافه
اعتقاد به آخر الزمان و کسانی که به نوعی به این مفهوم اعتقادت دارند، همیشه متهم به خرافه گرایی بوده اند. اما رخدادی که همین تازگیها اتفاق افتاد نشان داد که چقدر شرایط می تواند متفاوت باشد.
لذت....
لذت اونچه را که دارید
با فکر نداشتن اونچه که ندارید
را از دست ندهید
پیش داوری
عادت.....
عادت میکنم:
به داشتن چیزی و نداشتنش
به بودن کسی و نبودنش
تنها عادت می کنم .....اما فراموش نه!!!!!!
جاذبه خدا......
جاذبه سيب، آدم را به زمين زد
و جاذبه زمين، سيب را؛
فرقي نمي کند،
«سقوط»، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبهاي،
غير از خداست.
و من به جاذبهاي مي انديشم
که پروازم مي دهد.
خدا…
پرهيز از ظالم به مظلوم
قال حسين بن على سيدالشهدا عليهما السلام :
يَا بُنَيَّ، إِيَّاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَايَجِدُ عَلَيْكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ».
فرزندم ! بر تو باد بدورى كردن از ظلم در حق كسيكه حامى
و يارى كننده اى غير خداوند ندارد. الكافي (ط - دارالحديث) ؛ ج4 ؛ ص25
مكن ظلم اى پسر در حق مظلوم ****خصوصا آنكه باشد زار و مغموم
هر آنكس را نباشد جز خدايار ****مكن ظلم و ستم بر او تو زنهار
باتمام نفسام
ددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
دددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
ددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
ددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددو
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
سسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسست
دارم تمام زندگی من.دوست دارم
بهونه زندگی
دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!
گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..
احوال مهتابیت چطور است ؟!
چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!
چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!
چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!
چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!
چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !
راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!
می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!
یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !
تو فقط ماه من بمون و باش !
ماه من !
مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !
سلام.....
دلم به "مستحبی" خوش است که جوابش "واجب" است
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...
سلام.....
دلم به "مستحبی" خوش است که جوابش "واجب" است
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه...
هفتاد پاداش
قال حسين بن على سيد الشهدا عليهما السلام :
لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّادِّ.
براى سلام كردن هفتاد ثواب است ،
شصت و نه سهم آن متعلق به كسى است
كه سلام مى كند، و يك سهم مال جواب دهنده است .
تحف العقول ؛ النص ؛ ص248 .
براى هر سلام هفتاد خير است ****بجمع رنج اين ره راه سير است
سلام از گفت شصت و نه ثواب است ****يكى زان بهره صاحب جواب است
داوو نبی و دل و. زبان........
گویند روزی داوود نبی را گفتند
برو گوسفندی را ذبح کن و بهترین عضوش را بیار
ایشان رفت و بعد از مدتی دل و زبان گوسفند را اورد و تقدیم کرد
مدتی بعد دوباره داوود نبی را فرمودند
برو گوسفندی را ذبح کن و بد ترین عضوش را بیاور
ایشان رفت و مجدد دل و زبان گوسفند را اورد
دلیل کار را جویا شدن توضیح داد
دل و زبان اگر بی ریا باشد و خوب به سخن باز شود بهترین عضو بدن است
و اگر دل و زبان به سخن بد باز شود و غشی در دل باشد بد ترین عضو است
پس همواره باید مراقب دل و زبان باشیم
حکایت مرگ و زندگی
یاد اون روزها که دل ما عاشق نبود بخیر..........
اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد
باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز و سرمای شدید ریز علی پیراهن از تن می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم ما پر ازتصمیم کبری می شدیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود برگ دفتر ها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار
بچه های دکه سیگار سرد کودکان کوچک اما مرد مرد
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش می شد باز کوچک میشدیم لا اقل یک روز کودک می شدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من بازگرد این مشقها را خط بزن
شعر از محمد علی حریری جهرمی
خطاب به.....
من همان کسی بودم که جسارتم تو را در زندگی نگه داشت،
دیگری را شکست ،
ودیگری تر را آشفت ...
اگر روزی بیاید که من جوابگوی جسارت هایم باشم ، تنها همان کلاه خود
همیشگیم را به سرم میگذارم و به خودم یادآوری میکنم
که من چقدر جنگجوی خوبی بوده ام...
من میدانستم که زندگی همیشه سر ِ جنگ دارد ولی این را نمیدانستم که آدمها
ترسوتر از آن هستند ، یا بی تفاوت تر ، یا حتی بی خاصیت تر !
...
باز هم جمعه شد اقا نیامد.چرا؟
باز هم جمعه شد اقا نیامد.چرا ؟یعنی 313 نفر یار نداره؟ بچه های شعیه چرا خوابتان زده!چرا ایستاده اید ؟مگر آقا یارنمی خواهد؟ آیا در میان چنصد میلیون شعیه 313 نفر آدم پیدا نمی شود؟چرا من تو نباید یار امام زمان باشیم ؟مگر شهدا کی بودند ؟آیا از کرات دیگر آمده بودند؟ آیا من و تو نمی توانیم ماسک خودمون رو به دوستمون بدهیم ؟آیا نمی تونیم دوستمون رو از این همه آلودگی ها نجات بدیم؟

چرا خشک مان زده؟ چرا کاری نمی کنیم؟چرا روز به روز به تعداد گناهان مان زیاد می شود یا که گناه های جدیدتر یاد می گیریم ؟چرا نفس مان رو کنترل نمی کنیم؟چرا تا یدونه محیط گناه پیش میاد راحت دلمان رو به شیطان می دیم؟چرا نباید امام زمان خودمون رو ببینیم؟آیا به ای سوال ها می تونیم پاسخ بدیم یا نه؟چرا جمعه ها می آید من تو خوابیم ؟نه دعای ندبه نه دعا عهدی نه دعا سلامتی امام زمانی نه نه نه دعا های دیگر واقعا خوابمان برده؟قوم موسی تصمیم گرفتن برای ظهور منجی یشان دعا کنند یک روز شروع به دعا کردن از ته قلب به بزرگانشون ندا رسید که هفتاد سال موعودشان زودتر به دنیا می رسد.
ولی من تو که آقایمان زندس در بین ماست برای ما دعا می کند پرونده ی اعمال مان را امضا می کند انگار نه انگار که قرار است اتفاقی بیافتد .فقط روزمان را شب و شبمان را روز می کنیم.و کمی هم وقت پیداکردیم گناه می کنیم !و ادعا داریم که بچه شعیه ایم !منتظریم ! دعا می کنیم!ولی تا موقیتش پیش میاد حاجی حاجی مکه!
تو هیچ می دانستی از سکوت هم می شود الهام گرفت؟
که روشنی همیشه بشارت بخش
و پرواز همیشه هم رهایی بخش نیست؟
که باید ساعت ها فقط بنشست تا رهایی آموخت؟
آری آزادی همیشه رهایی بخش نیست
اسارت را بیاموز آن زمان که در اوج تمنایی!
بیاموز زیبایی هم صحبتی با دیوار را
همدلی با سایه را
بیاموز که آفتاب همیشه هم نوید بخش نیست
بیاموز تا نو شوی
از نو بیافرینی
از بند واژه ها به در آیی
و جهانی دگر آفرینی
بیاموز که دیگر امید حرفی برای گفتن ندارد
بیاموز تغییر را
تحول را
اما از بن و ریشه تغییر ده!
بیاموز که زلالی را نه فقط در آب های زلال
بل در گل آلودی مرداب ها هم می توانی بیابی
بیاموز که وفا همیشه هم وفا نمی آموزد
از بی وفایی وفا بیاموز!
از بی ثمری ثمر
از خشم مــهربانی
از نفرت عشق
از مرگ زندگی
بیاموز که آموختن مرز ندارد
و بی مرزی آموزش رایگان طبیــعت است!
شهدا با خون نوشتند
زائر حرم
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
بابک صحرایی
گاهی ذباید بیدار شد!!!
http://s2.picofile.com/file/7631943759/vitamin3_derbi67.mpg.html
اگر این ادرس رو بریم
خواهیم دید چقد دیگران ما رو تحقیر می کنند
بیدار شیم لطفا!
این ویلا در شهرک غرب تهران است یا قصر قصه های هزار و یک شب ؟ / تصاویر















میلادپیامبر مهربانیها
میلادپیامبر مهربانیها محمّد مصطفی صلّی الله علیه و آله و سلّم بهانه خلقت و قرآن ناطق، امام صادق علیه السّلام بر شما تبریک وتهنیت باد.
امام صادق علیه السّلام معجزاتی را که هنگام ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آشکار شد، چنین بر میشمارد :
ابلیس از ورود به آسمان های هفتگانه محروم شد.
شیاطین دور شدند.
تمامی بت ها در بتکده به صورت بر زمین افتادند.
ایوان کسری شکست و چهارده کنگرهی آن سقوط کرد.
آب دریاچه ساوه خشک شد.
سرزمین خشک سماوه، آب پیدا کرد.
آتشکده فارس پس از هزار سال خاموش شد.
نوری از سرزمین حجاز بر آمد تا به مشرق رسید.
کاهنان عرب علوم خود را فراموش کردند.
پرسش روز.....
چرا
گاهی
آدم
سرش
درد
میگیره؟؟؟!!!
نقطه سر خط......

روزها طول خواهد کشید فراموش کنم
خاطراتش را...
ولی نمیدانم چرا دستهایم هنوز
به نوشتن اسمش ذوق میکنند...
وصیتت نامه داریوش کبیر و دکتر شریعتی
وصیت نامه داریوش كبیر
و
حب و بغض على (عليه السلام )
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي
وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي
وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُ لَا
يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِق.
امام على (عليه السلام ) فرمود اگر با شمشير بر بينى مؤ من بزنم
كه با من عداوت ورزد، چنين نخواهد كرد. و اگر هر آينه دنيا و همه
چيز آن را در گلوى منافق بريزم كه مرا دوست بدارد،
او هرگز مرا دوست نخواهد داشت . براى اينكه از رسول خدا
شنيدم كه فرمود: يا على نيست دوست براى تو مگر مؤ من ،
و كسى دشمن تو نيست مگر اينكه منافق باشد.
نهج البلاغة (للصبحي صالح) ؛ ؛ ص477.
كه بشنيدم من از ختم رسولان ****كه او فرمود با من كى على جان
محبت نيست الا مؤ من پاك ****منافق بر شما باشد غضبناك
سره و ناسره
تشخیص اینکه کدام وبلاگ سره است
و کدوم ناسره فقط یک جمله است
اگه وبلاگی رو باز کردیم مارو به خدا نزدیک کنه
اون وب سره است
اگه اثر و نشونی از خدایی بودن نداشته باشه ناسره است
صلاح مملکت خویش خسروان دانند....
امروزه که مکتب های عرفانی سکه رایج بازار معرفت و معنویت شده اند ، آدمی را به حیرانی و سرگردانی بیشتر وامی دارد ، هر کدام هم دستورات و راهکارهای مخصوص به خود را دارند
به نظرم این سخن بایزید بسطامی راهکار خوبی برای تشخیص سره از ناسره باشد:
(وقتی به بایزید گفتند که فلان شخص در یک شب به مکه می رود ، گفت شیطان هم در یک لحظه از مشرق به مغرب می رود.
اگر بینید مردی سجاده بر آب گسترانده و در هوا مربع نشسته ، تا اعمال او را در اوامر و نواهی نبینید ، فریب نخورید )
امروزه بعضی لاف عرفان و تصوف می زنند که پایشان در خیلی مسائل گیر است و ابتدائیات شرع را هم بلد نیستند .و از تصوف فقط خرقه و سبیلش را یدک می کشند.
زائر حرم....پ

بزرگترین عذاب و شکنجه خداوند

زمانی، اراده خداوند بر این امر واقع شد که برای قومی عذاب نازل شود. بعد از مدتی مشاهده کردند که هیچ عذابی وارد نشد و اوضاع آرام است. پیغمبر قوم از خدا پرسید که: ماجرا چیست؟
خطاب آمد: ای نبی من، عذابی بالاتر از آن که لذت مناجاتم را از دل خلایق ببرم، در خزانه خود سراغ نداشتم؛ و اکنون این جماعت را به همان عذاب و بلا، مبتلا کردم.
در این روزگار هم بزرگترین عذاب و شکنجه خداوند این است که یاد امام زمان (عج) در دلهای ما جایی ندارد و همه خلایق، صاحبشان را فراموش کردهاند.
یعقوب نبی (ع)، چهل سال در فراق یوسفش گریه کرد، تا بالاخره کور شد. ما هم یوسفمان را گم کردهایم. او در جایی که باید باشد، قرار دارد. اما این ما هستیم که او را گم کردهایم.
معنای محبت این است که هرگاه محبوبت را گم کردی، آرام و قرار نداشته باشی، و به هیچ چیز فکر نکنی. انتظار فرج یعنی همین؛ یعنی در غیبت حضرت، آمالی غیر از وجود مقدس امام زمان (عج) در خانه دل نداشته باشی.
از قول کربلایی احمد طهرانی، برگرفته از کتاب آداب انتظار عارفان ص ۸۲-۸۳
على (عليه السلام ) و هارون
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
يَا عَلِيُ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي
.
اى على نسبت تو با من مانند هارون نسبت به موسى خواهد بود،
با اين تفاوت كه پس از من ديگر از جانب خداوند پيامبرى وجود نخواهد داشت .
الأمالي( للصدوق) ؛ النص ؛ ص407 .
تو با من منزلت دارى بدينسان ****كه هارون داشت با موسى بن عمران
مگر اينكه نبيى بعد من نيست ****تو را قرب مقام و جاه عاليست
برای.......
بـــــــاران
وای وای باران باران
شیشه پنجره
را باران شست
از دل من
اما چه کسی
نقش تو
را خواهد شست
اسمان سربی رنگ
من درون
قفس
سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد ،نگاهم تا دور
وای
باران باران
پر مرغان
نگاهم را شست
خواب
رویای فراموشی هاست
خواب را دریابم
که در آن دولت
خاموشی هاست
من شکوفایی
گلهای امیدم را
در رویاهایم می بینم و
ندایی
که به من می گوید
گرچه شب تاریک است،
می قوی دار ،
سحر نزدیک است .
تلنگر!
دوستان از اصل زندگی غافل نشیم؟!........
چند روز پیش دوستی رو دیدم که مدتها ازش خبری نداشتم
پریشان بود غمی در چهره داشت که سر درونش رو نشون میداد
با خود گفتم الان وقتشه
چند وقتیه ندیدمش یک ساعتی باهاش باشم بد نیست .
شاید بتونم غم دلش رو برطرف کنم و کمک حال پریشونش باشم
گفتم و گفتیم از هر دری تا بغضش ترکید
من جا خوردم
گفت نکنه حمید از اطرافیانت مادرت و.... غافل شی
گفتم سعی می کنم
اما چطور مگه چی شده که این رو گوشزد می کنی
در حالی که اشک می ریخت بریده بریده ادامه داد
چند روز پیش گدایی رو که خانمی بود کنار خیابون دیدم
به ذهنم اومد کمکی بهش بکنم
دست توی جیبم بردم اسکناسی دراوردم بیرون
۵۰۰۰ تومانی بود گفتم زیاده بزار خردش کنم
چند مغازه اطراف رو گشتم چون اول صبح بود یا باز نبودن یا پول خرد نداشتند
تصمیم گرفتم از خود زنه خرد بگیرم
رفتم جلو خم شدم
گفتم ببخشید خانم پول خرد دارید ۱۰۰۰ تومان بردارید؟
با سر اشاره کرد و گفت بله داره
منم ۵۰۰۰ تومانی رو بهش دادم
اونم دستش رو از یر چادر بیرون اورد و ۲ تا ۲۰۰۰ تومانی به من داد .
نمیدانم چرا به دستش دقت کردم انگشتری فیروزه ای قدیمی داشت و یکی از انگشتانش زخم بود و ناخنش هم شکسته بود...
پول رو گرفتم و رفتم
به خودم می بالیدم که امروز چه کرده یاسر
دیگه مرد خدایی شده به فقیری کمک کرده
تا ساعت ۵ سر کار بودم یهو به ذهنم رسید برم خونه مادرم اخه ۳ ماهی بود نرفته بودم
رفتم خونه مادر زنگ زدم
بعد از کمی تاخیر مادرم اومد در رو باز کرد
تا منو دید گفت پسرم کجا بودی یخ کردی
نمیشه لباس گرم بپوشی مریض میشی
زود بیا توی اتاق
منم دنبالش رفتم
نشستم پرسیدم مادرم چطوری ؟
اونم گفت شکر خدا
هی زندگی می کنیم .....خودت چطوری زن و بچه هات چطورن ؟
مراقب خودت و زن و بچه هات باش
مریض نشن توی این هوای سرد! و گرونی دوا و درمون سخته!
گفتم چشم
کمی که گذشت چایی برام اورد با کمی کشمش و چند نارنگی که معلوم بود چند وقت پیش خریده بود...
منم تشکر کردم گفتم ببخش مادر گرفتار زندگی شدم کمتر میشه بهت سر بزنم
گفت اشکالی نداره همینکه سالم باشید برای من کافیه خدا ما هم بزرگه!
چایی که خوردم حواسم به میوه(همون نارنگی )نبود
مادرم دستش رو دراز کرد نارنگی برام گذاشت گفت یاسرم بخور نا قابله همین توی خونه بود
همینکه دستش رو جلو اورد انگشتر فیروزه و انگشت زخم شده با ناخن شکسته شده اش توجه منو به خودش جلب کرد...
خدای من یعنی........
پرسیدم مادرم صبح کجا بودی
گفت خونه چطور مگه گفتم صبح من اومدم خونه نبودی(دروغ مصلحتی)..
جواب داد یه سری رفته بودم بیرون و برگشتم
گفتنم اخه ساعت ۷ و نیم صبح من اومدم نبودی.... صدای مادرم لرزان بود و خودشو جمع و جور کرد حرکتش و رفتارش شک منو به یقین تبدیل کرد......
یهو زدم توی سرم وای بر من ،وای بر یاسر....مادرم گفت چت شده دیونه شدی ...
گفتم نه مادر تازه به عقل اومدم
.....
نتونستم جلوی خودمو بگیرم
بلند شده رفتم بیرون.....
هرچه مادر پیرم صدا کرد کجا میری؟
وایستا شام بخور بعد برو انگار چیزی نمی شنیدم....
راضی بودم بمیرم اما امروز رو نمی دیدم....
تازه فهمیدم کجای نیام تا چندئ روزی مثل دیونه ها بودم..
من و برادرام و تک خواهرم از مادر نجیب و پیرمون غافل شده بودیم و اونم مجبور شده بود..... ...
شاید هم بعد از فوت پدرمون در ۵ سال قبل مجبور شده بود......اخه از پدرم چیزی به ارث نمونده بود چون کارگر بود جزء همون خونه چیزی نداشت!
از اون به بعد تصمیم گرفتم به مادرم بیشتر برسم و......تا شایدت خدا و مادرم منو ببخشند
اما هر ثانیه از خدا آرزوی مرگ می کنم که غفلت من و برادرام و خواهرم مادر بدون درامد منو مجبور به.....
دیگه با بیدار شدن از خواب غفلت هر گز ندیدم مادرم توی اون سرمای صبح کنار خیابونی بنشینه و......
درسته اون مادرم بود!
مادرمن!
راهای جلوگیری از حواس پرتی درنماز
همه میدانیم که لحظه ایستادن به نماز،به حدی افکارروزمره ودنیوی به سراغمون میاد که بعضا چیزی از
نماز خود متوجه نمیشویم وگاها نماز خودراسهو میشویم.
این مشکل تقریبا طبیعی است.حدود99درصد ما مسلمانان هنگام نماز حواسمان هرجا هست جز نماز،
مثلا خودم؛بارها بدلیل حواس پرتی درنماز،درقیام به جای حمد وسوره،درودهای قعده را خواندم ویا
بالعکس.
***
اماروشهای مفید برای عدم حواس پرتی:
1-اینکه قبل از نماز قدری برسجاده (جانماز)نشسته وذکر(سبحان الله،الحمدلله،الله اکبر) وصلوات بگوییم تا
دلمان آرامش پیداکند وآماده اقامه نمازی باخشوع وخضوع گردد.
2-قبل از نماز باخودتصور کنیم که میخواهیم دربرابر بزرگترین ومقتدرترین ذات هستی برای ابراز محبت
ودرد دل وگفتگو بایستیم پس لازمه که حواسمون شش دانگ جمع باشد مبادابه دلیل عدم توجه مورد خشم
آن ذات مقدس قراربگیریم.
3-قبل از بالابردن دست ها برابر سر برای گفتن تکبیر اول وقیام،تصورمان این باشد که خدایا الان درمقابل
تو ایستادم وبا بالابردن دست ها درحالی که کف دست سمت قبله وپشت درست درعقب سر است،این گونه
تصورکنیم که دنیا وتفکرات دنیوی ازاین لحظه پشت سرماست ودرهنگام نماز فقط خداست که باید بهش
توجه کرد.
4-توجه به معنای سوره ها درقیام واذکار دررکوع وسجده ،مثلا:(الحمدلله رب العالمین...حمدوثنا مخصوص پروردگارعالمیان است).
5-خضوع وخشوع دررکوع وسجده وخودرا درمقابل خدا کمتراز ذره ای احساس کردن.(درتصور)
6-آرام نماز بخوانیم واز نماز خواندن با شتاب پرهیز کنید چرا که این کار دزدی در نماز محسوب میگردد.
روایت است که:روزی نبی اکرم(ص) درمسجد نشسته بودند فردی آمد وباشتاب نمازش راخواند،پس از
پایان نماز،پیامبر(ص) به وی فرمود:تو نماز نخواندی دوباره بخوان،این اتفاق سه بار تکرارشد
ودربارآخر پیامبر روبه آن شخص کرده فرمودند: نمازت قابل قبول نیست،وی تعجب کرد وگفت: برای چه
ای رسول خدا؟رسول الله(ص) فرمودند:تودر نماز دزدی کردی،شتاب کردن درنماز یعنی نماز را
درحدممکن قاصر کردن،درحالی که باید نماز رابا آرامش وخشوع خواند.
***
حکایتی دیگردرهمین خصوص:
روزی یکی ازبزرگان دین برحسب نذری که کرده بود مهمانی بزرگی ترتیب داد واز پسرش خواست به
مسجد رفته وپس از اقامه نماز،نماز گزاران را به خانه جهت صرف غذا مهمان کند.
پسر که خیلی زرنگ بود در ورودی مسجد ایستاده و از تک تک نمازگزاران سوال میکرد:
امام جماعت چه سوره هایی دررکعت اول ودوم نماز خواند؟
هر کس از نمازگزاران که درست جواب می دادرا به کنار می کشید.درآن میان تعداد انگشت شماری
توانستند جواب درست بدهند،پسر آنان را برای مهمانی به خانه دعوت کرد.وقتی پدر آن عده کم از
نمازگزاران مسجد را دید تعجب کردواز پسر پرسید:
ازآنهمه اهل مسجد این تعداد را به مهمانی فراخوانده ای؟
پسر جواب داد :بلی پدر،مگر شما نفرمودید کسانی را دعوت کنم که نماز خوانده اند.
پدر باتعجب گفت :بله همینطور است.
پسر گفت:ازآن همه نمازگزار تنها این چند نفربودند که نماز واقعی خواندند وبقیه به جهت حواس پرتی
نماز خودرا متوجه نشدند ودرواقع نماز نخواندند.
من نیز به دستور شما آن چندنفررا به مهمانی فراخواندم
زائر حرم.....
و آنگاه ، من در تو گم مي شوم
دلم مي خواهم با چشمان تو ببينم
با دستان تو بگيرم با دهان تو حرف بزنم
و با قلب تو حس كنم
و در پناه عشق ،
سر به آسمان بسايم هر دم از تو بگويم
چه صبری دارد خدای مهربون
: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است
بنده: خدایا! خسته ام! نمیتوانم
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا امروز خیلی خسته ام آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم میپرد
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب میکنیم
بنده اعتنایی نمیکند و میخوابد
خدا: ملائکه ی من ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است، امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا دوباره او را بیدار کردیم، اما باز خوابید
خدا: اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نمازصحبت قضامیشود خورشید از مشرف سر بر میآورد
ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کند...
بنده ی من تو هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری
تقسیم دنیا با خدا
تو را من چشم در راهم ..
گفتم : آسمون مال من ، ابراش مال تو
دریا مال من ، موجاش مال تو
ماه مال من ، خورشید مال تو
خدا خنده ای کرد و گفت :
"تو بندگی کن همه اش مال تو ، حتی من ..."
سرزمین ارزو ها
گاهی وقتها آرزو میکنیم بریم به سرزمین آرزوها
واقعا فکر کردین ؟
تو دنیای واقعی هم سرزمین آرزوها وجود داره و فقط تو رویا ها و تخیلات نیست
بله تو دنیای ما آدما سرزمینی وجود داره که تو اون همه آرزوهات برآورده و رویاهات به واقعیت میپیونده و بعدا مثل یه خواب میمونه
اون سرزمین سرزمین کعبه و سرزمین معشوق حقیقی مون خداست
امیدوارم همتون به سرزمین آرزوهاسفر کنین

کاش هوای شهر، پر از باران بود
کاش می دانستم چرا هوای این شهر، پر از بی مهریست
کاش می دانستم که چرا، در و پیکرش توام از بی گاریست
کاش در این شهر یک بار، پریدن شرط اول بود
کاش آسمانش یک شب، فقط یک شب بی مرز بود
کاش هوای شهر، پر از باران بود
ای کاش که بارانش،یک بار برایم آشکار بود
کاش این شهر، بی هوا بود، بی باران بود
ای کاش به جای آن، فقط یک بار آرام بود
کاش حد و مرزها، سر جایش بودند
ای کاش در این شهر یک بار، همه خندان بودند
کاش می شد امشب، به جای خواب، بازی کرد
صدا کرد،خندید، زیر آواز زد
کاش نرود خوابم، آرزوهایم کم نیست
افسوس که شهر خالیست،اما جای یک رویا نیست
شهر تاریکست،آسمانش بی نور
ماه من خوابیدست،چشمان من باز است
ولایت....
امام حسین علیه السلام:
اگر دوران او را (امام مهدی (عج)) را در ک می نمودم تمام عمرم خدمتش را می کردم.
نهم ربیع الاول ، آغاز ولایت و امامت حضرت
بقیه الله الاعظم (عج) بر تمامی شیعیان آن حضرت مبارک باد.
اطاعت خداوند
قال الامام على النقى عليهما السلام :
مَنْ أَرْضَى الْخَالِقَ لَمْ يُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوق.
داشت . الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص138
هر آنكس پيرو امر خدا شد ****رضاى خالق او را مدعا شد
چه باكش از غضبهاى خلايق ****كه باشد متكى بر ذات خالق
قهر بيش از سه روز
قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم :
وَ السَّابِقُ يَسْبِقُ إِلَى الْجَنَّةِ.
در اختلافات خود با برادران هم
قهر باشند، و هر كس زودتر براى آشتى اقدام كند،
وى زودتر وارد بهشت خواهد شد.
هداية الأمة إلى أحكام الأئمة عليهم السلام ؛ ج-5 ؛ ص184.
نباشد جايز از بهر مسلمان ****كه باشد اختلافى بين آنان
سه روز آن بيشتر يابد ادامه ****كه صلح و آشتى سازد اقامه
صداقت چیست
1. با خود صداقت داشته باشید. آنگاه همچون چرخه ی طبیعی فرا رسیدن روز از پی شب ، خواهید دید كه با دیگران نیز نمی توانید صادق نباشید.
2. صداقت نخستین بخش كتاب عشق است.
3. آنچه هستید شما را بهتر معرفی می كند تا آنچه می گویید.
4. چه بهتر كه ناموفق باشیم با افتخار ، ولی موفق نباشیم با دروغ و تقلب.
5. ضرر را بر منفعت غیر مشروع ترجیح دهید ، ضرر تلخ است ولی آنی است ، در حالی كه منفعت غیر مشروع وجدان شما را همواره می آزارد.
6. انسان را به لحاظ قدرت اخلاق و روحش مورد قضاوت قرار می دهند.

7. رستگاری تو در عمل دیگران تجلی پیدا نمی كند. بلكه درعكس العمل تو ظاهر می شود.
8. از سخنان خود عادل شمرده خواهی شد و از سخن های تو بر تو حكم خواهد شد.
9. اگر با صداقت زندگی كنید هدف زندگی كردن را می آموزید.
10 . بخشش هنگامی آسان می شود كه ما بتوانیم دیگران را بشناسیم و به ضعف های خودمان و این كه ما نیز امكان اشتباه كردن داریم معترف باشیم.
11 . صداقت نخستین فصل دفتر دانایی است .
12 . صداقت بهترین منش است .
وانتی که در عکس مشاهده می کنید در حال طی مسیری از مسیر سمت راست جاده که در عکس مشخص شده به طرف مسیر سمت چپ بوده که دچار حادثه ای استثنایی شده ! این خودرو با برخورد به گاردهای کنار جاده منحرف شده و به صورت معجزه آسایی در محلی که مشاهده می کنید، با چرخش 180 درجه متوقف شده است !







