ماندن
یا اینکه بگویم:
من ماندم و دل شکستگی و بی خیالی غیبت عجیب نا به هنگام تو. اصلا خوب کردی. ناز
شستت؛ آمدی؛ بردی؛ زدی؛ ریختی؛ شکستی و رفتی؛ خوب کردی؛ گلی به گوشهء جمالت.
(این هم که حرف من نیست).
و یا یک طور دیگر:
من ماندم و دلم. دل دلم. عیب ندارد. حالا از همان دیوار ترک خورده که تو... رفته ای.
اشعه های نور بر من می تابد. روشنم کرده. دلم روشن است که... (خوب این بهتر شد اما...)
**
هی... اماچه سود... وقتی که نیستی.
چه فرق می کند.
من این وقت ها
که بر سر سه راهی نوشته هایم می مانم.
گزینه چهارم را انتخاب می کنم:
(هیچکدام) را انتخاب نمی کنم.
سکوت
این( شاید عاشقانه) خیلی وقت است در انتهای همان نقطه چین های بعد از( من ماندم و) تمام شده.
دلم می خواهد بروم زیر باران قدم بزنم.
من ماندم و دل شکستگی و بی خیالی غیبت عجیب نا به هنگام تو. اصلا خوب کردی. ناز
شستت؛ آمدی؛ بردی؛ زدی؛ ریختی؛ شکستی و رفتی؛ خوب کردی؛ گلی به گوشهء جمالت.
(این هم که حرف من نیست).
و یا یک طور دیگر:
من ماندم و دلم. دل دلم. عیب ندارد. حالا از همان دیوار ترک خورده که تو... رفته ای.
اشعه های نور بر من می تابد. روشنم کرده. دلم روشن است که... (خوب این بهتر شد اما...)
**
هی... اماچه سود... وقتی که نیستی.
چه فرق می کند.
من این وقت ها
که بر سر سه راهی نوشته هایم می مانم.
گزینه چهارم را انتخاب می کنم:
(هیچکدام) را انتخاب نمی کنم.
سکوت
این( شاید عاشقانه) خیلی وقت است در انتهای همان نقطه چین های بعد از( من ماندم و) تمام شده.
دلم می خواهد بروم زیر باران قدم بزنم.
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 9:16 توسط حمید
|