سلام دوستان

وقتی مجدد اومدم وب دیدم مطالب سال 93 پاک شده

دلم نیومد  اغاز راه  نوشتن  رو دوباره  با مطلبی که در این پست میزارم شروع کنم

اما هفته گذشته مادرم اینا که خونه نبودند داداش کوچیکم خونه بود

هر کاری کردم بیاد خونه ما نیومد تا فرداش

هی زنگ بزن

هی اس بده

هی زنگ بزن

هی اس بده

هی زنگ بزن

هی اس بده

هی زنگ بزن

هی اس بده

صد بار هزار بار جواب نیومد که نیومد

خلاصه رفتیم خونشون

کولر باز بود و در از پشت قفل شده بود

با هر دردسری که شد

در رو باز کردیم

 

بعد دیدم داداشم سرشو گذاشته روی متکا و خوابیده اول گفتم خدا رو شکر که خونس و خوابیده

نزدیک که رفتم

گفتم لعنت  بر من که خواب بودم

داداش کوچیکم مهندس متالوژی بود

برای همیشه خوابیده بود

برادرم مرده بود...

طوری خوبیده بود که دیگه بیدار نشه

داداشم پاره تنم

ایست قلبی کرده بود توی سن 26 سالگی

 رفت که رفت

امروز 6 روزه که دیگه ندارمش

 

 

خدا همه ما رو رحمت کنه

براش دعا کنید...